اندک اندک گرفتن و بر خویشتن چیدن آب و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، نوشیدن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از المنجد). آشامیدن همه آنچه در آوند بود. (ناظم الاطباء) : تسفطت الدنان الخمر، تشربتها. (متن اللغه)
اندک اندک گرفتن و بر خویشتن چیدن آب و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، نوشیدن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از المنجد). آشامیدن همه آنچه در آوند بود. (ناظم الاطباء) : تسفطت الدنان الخمر، تشربتها. (متن اللغه)
آبله شدن دست. (تاج المصادر بیهقی). آبله کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ریش شدن دست بر اثر کار یا آبله برآوردن. (ازاقرب الموارد) : جید (آبنوس) للدمعه و التنفط حول الحماق. (ابن البیطار از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
آبله شدن دست. (تاج المصادر بیهقی). آبله کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ریش شدن دست بر اثر کار یا آبله برآوردن. (ازاقرب الموارد) : جید (آبنوس) للدمعه و التنفط حول الحماق. (ابن البیطار از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
بسفر رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، میان مغرب و عشا چریدن شتران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (ازاقرب الموارد). چریدن در اوائل شب. (از المنجد) ، چریدن شتران برگهای افتاده را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تدارک حاجت کسی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تدارک حاجت کسی نمودن پیش از فوت آن. (از متن اللغه) : تسفّر شیئاً من حاجته، تدارکه . (اقرب الموارد) ، طلب کردن انکشاف روی زنان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : تسفر النساء عن وجوههن، طلب سفورهن لیختار اشرقهن وجهاً و جمالا. (متن اللغه) ، خواستن از کسی نصف چیزی را که بر طریق تاوان و جرمانه بر ذمۀ او بود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، در سفیدۀ صبح یا سفیدۀ روز یا سفیدۀ عصر آمدن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). در اوائل شب آمدن. (از المنجد) ، (مص م) پذیرفتن پوست اثر چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
بسفر رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، میان مغرب و عشا چریدن شتران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (ازاقرب الموارد). چریدن در اوائل شب. (از المنجد) ، چریدن شتران برگهای افتاده را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تدارک حاجت کسی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تدارک حاجت کسی نمودن پیش از فوت آن. (از متن اللغه) : تسفَّر شیئاً من حاجته، تدارکه ُ. (اقرب الموارد) ، طلب کردن انکشاف روی زنان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : تسفر النساء عن وجوههن، طلب سفورهن لیختار اشرقهن وجهاً و جمالا. (متن اللغه) ، خواستن از کسی نصف چیزی را که بر طریق تاوان و جرمانه بر ذمۀ او بود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، در سفیدۀ صبح یا سفیدۀ روز یا سفیدۀ عصر آمدن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). در اوائل شب آمدن. (از المنجد) ، (مص م) پذیرفتن پوست اثر چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
سفسطه. سوفسطایی شدن: این تسفسط نیست تقلیب خداست می نماید که حقیقتها کجاست. مولوی. پس تسفسط آمد این دعوی جبر لاجرم بدتر بود زین هر دو گبر. مولوی. و رجوع به سفسطه و سوفسطایی شود
سفسطه. سوفسطایی شدن: این تسفسط نیست تقلیب خداست می نماید که حقیقتها کجاست. مولوی. پس تسفسط آمد این دعوی جبر لاجرم بدتر بود زین هر دو گبر. مولوی. و رجوع به سفسطه و سوفسطایی شود
به زیر فرو شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). فرو شدن و پست گردیدن و به نشیب آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). تصوب. (متن اللغه) (اقرب الموارد). تنزل. (المنجد). به نشیب آمدن. (از متن اللغه)
به زیر فرو شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). فرو شدن و پست گردیدن و به نشیب آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). تصوب. (متن اللغه) (اقرب الموارد). تنزل. (المنجد). به نشیب آمدن. (از متن اللغه)
گل اندودن حوض را و اصلاح کردن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). تشریف واصلاح و گل اندودن حوض. (از اقرب الموارد). تشریف و اصلاح حوض. (از المنجد)
گل اندودن حوض را و اصلاح کردن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). تشریف واصلاح و گل اندودن حوض. (از اقرب الموارد). تشریف و اصلاح حوض. (از المنجد)
گماشته شدن. (تاج المصادر بیهقی). برگماشته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دست یافتن. (زوزنی). بر کسی دست یافتن و غلبه کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). غالب گشتن و چیره شدن. (ناظم الاطباء). غالب شدن و دست یافتن بر کسی باقوت و قدرت. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). مسلطشدن بر کسی. (از المنجد) : سلطه اﷲ علیهم فتسلط، چیره کرد و غالب نمود خدای او را بر ایشان پس چیره شد. غلبه و چیرگی و دست یافتگی. (ناظم الاطباء) : تسلط و اقدام شیر مقرر است. (کلیله و دمنه) ، استقلال و تصرف با قدرت و حکومت مستقل. (ناظم الاطباء)
گماشته شدن. (تاج المصادر بیهقی). برگماشته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دست یافتن. (زوزنی). بر کسی دست یافتن و غلبه کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). غالب گشتن و چیره شدن. (ناظم الاطباء). غالب شدن و دست یافتن بر کسی باقوت و قدرت. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). مسلطشدن بر کسی. (از المنجد) : سلطه اﷲ علیهم فتسلط، چیره کرد و غالب نمود خدای او را بر ایشان پس چیره شد. غلبه و چیرگی و دست یافتگی. (ناظم الاطباء) : تسلط و اقدام شیر مقرر است. (کلیله و دمنه) ، استقلال و تصرف با قدرت و حکومت مستقل. (ناظم الاطباء)
بر خویشتن چینندۀ آب و مانند آن. (آنندراج) (از اقرب الموارد). بخود کشندۀ آب و مانند آن. تر شده با آب و جز آن. (ناظم الاطباء). اندک اندک گیرنده و بر خویشتن چینندۀ آب و جز آن. (از منتهی الارب). و رجوع به تسفط شود
بر خویشتن چینندۀ آب و مانند آن. (آنندراج) (از اقرب الموارد). بخود کشندۀ آب و مانند آن. تر شده با آب و جز آن. (ناظم الاطباء). اندک اندک گیرنده و بر خویشتن چینندۀ آب و جز آن. (از منتهی الارب). و رجوع به تسفط شود