- تسخیر
- شکست
معنی تسخیر - جستجوی لغت در جدول جو
- تسخیر
- رام کردن، مطیع کردن
- تسخیر
- رام کردن، فرمان بردار کردن، مغلوب کردن، به کار بی مزد واداشتن
- تسخیر ((تَ))
- رام کردن، مغلوب کردن، کار بی مزد کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گمارده دستوری
درنگ، دیرکرد
هلاک کردن
خبه کردن، چشم دیگری بستن
راهی کردن
نرخ نهادن، آتش افروختن
نوشتن، فراهم آوردن
شادمان کردن کسی را
کفش گرم خواستن، گرم کردن، گرمی خوردن گرم کردنبر گرمی چیزی افزودن، گرمی خوردن داروی گرم خوردن مقابل تبرید
عیب کردن
سحری خورانیدن، سحری دادن
در پرده داشتن
با همروی
راندن
دستنبد پوشیدن
تنک کردن شیر آبکی کردن شیر، میخکوب کردن
والاداشت
سخن گفتن
واپس گذاشتن، واپس بردن دیر کرد پرمه پرویش سپز دنبال افکندن پس انداختن دیر کردن، دیر آمدن، دیر کرد، جمع تاخیرات
بخور کردن به چیزی، بخار شدن، تغییر حالت از مایع به بخار
به عقب انداختن، دیر کردن
خط کشی کردن، سطربندی کردن، نوشتن، سخن های پریشان و افسانه سر هم کردن
راندن، روانه کردن، به راه انداختن
به زیان انداختن، گمراه ساختن، هلاک کردن
نرخ گذاشتن، بها و ارزش چیزی را معین کردن، برای جنسی نرخ تعیین کردن
تغییر حالت جسم مایع به بخار در اثر حرارت