گماشته شدن. (تاج المصادر بیهقی). برگماشته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دست یافتن. (زوزنی). بر کسی دست یافتن و غلبه کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). غالب گشتن و چیره شدن. (ناظم الاطباء). غالب شدن و دست یافتن بر کسی باقوت و قدرت. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). مسلطشدن بر کسی. (از المنجد) : سلطه اﷲ علیهم فتسلط، چیره کرد و غالب نمود خدای او را بر ایشان پس چیره شد. غلبه و چیرگی و دست یافتگی. (ناظم الاطباء) : تسلط و اقدام شیر مقرر است. (کلیله و دمنه) ، استقلال و تصرف با قدرت و حکومت مستقل. (ناظم الاطباء)
گماشته شدن. (تاج المصادر بیهقی). برگماشته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دست یافتن. (زوزنی). بر کسی دست یافتن و غلبه کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). غالب گشتن و چیره شدن. (ناظم الاطباء). غالب شدن و دست یافتن بر کسی باقوت و قدرت. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). مسلطشدن بر کسی. (از المنجد) : سلطه اﷲ علیهم فتسلط، چیره کرد و غالب نمود خدای او را بر ایشان پس چیره شد. غلبه و چیرگی و دست یافتگی. (ناظم الاطباء) : تسلط و اقدام شیر مقرر است. (کلیله و دمنه) ، استقلال و تصرف با قدرت و حکومت مستقل. (ناظم الاطباء)
کینه گرفتن بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تغضب. (متن اللغه). تحقد. (اقرب الموارد). کینه و خشم گرفتن بر کسی. (از المنجد) ، روی را سیاه کردن. (از متن اللغه). و رجوع به تسخین و تسحیم شود
کینه گرفتن بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تغضب. (متن اللغه). تحقد. (اقرب الموارد). کینه و خشم گرفتن بر کسی. (از المنجد) ، روی را سیاه کردن. (از متن اللغه). و رجوع به تسخین و تسحیم شود
به سخره گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). فرمان بردار کردن دیگری را ورام کردن و بی مزد کاری گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بی مزد کاری را بر دیگری تکلیف کردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، چارپای کسی را بدون مزد سوار شدن. (از متن اللغه) ، استهزاء و ریشخند کردن کسی را: تسخر به و منه، هزی ٔ به. (از المنجد). و رجوع به تسخر شود
به سخره گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). فرمان بردار کردن دیگری را ورام کردن و بی مزد کاری گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بی مزد کاری را بر دیگری تکلیف کردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، چارپای کسی را بدون مزد سوار شدن. (از متن اللغه) ، استهزاء و ریشخند کردن کسی را: تسخر به و منه، هزی ٔ به. (از المنجد). و رجوع به تَسخَر شود
مسخرگی و تمسخر باشد. گویند عربی است. (برهان). مأخوذ از تازی، استهزاء و بذله ومسخرگی و سخریه. (ناظم الاطباء). بمعنی تسخﱡر فارسیان استعمال کرده اند. (شرفنامۀ منیری) : آن دهن کژ کرد و از تسخر بخواند نام احمد را دهانش کژ بماند. مولوی. سالها جستم ندیدم یک نشان جز که طنز و تسخر این سرخوشان. مولوی. گفت رو خواجه مرا غربال نیست گفت میزان ده بر این تسخر مایست. مولوی. تیر را چرخ ار بدورش خواند کاتب باک نیست پیش امی می نهاد آری پی تسخر دوات. کاتبی (از شرفنامۀ منیری). برخر همی نشاند خصم ترا به عنف هر روز سخره وار پی تسخر آسمان. (مؤلف شرفنامۀ منیری). و رجوع به تسخﱡر شود
مسخرگی و تمسخر باشد. گویند عربی است. (برهان). مأخوذ از تازی، استهزاء و بذله ومسخرگی و سخریه. (ناظم الاطباء). بمعنی تَسَخﱡر فارسیان استعمال کرده اند. (شرفنامۀ منیری) : آن دهن کژ کرد و از تسخر بخواند نام احمد را دهانش کژ بماند. مولوی. سالها جستم ندیدم یک نشان جز که طنز و تسخر این سرخوشان. مولوی. گفت رو خواجه مرا غربال نیست گفت میزان ده بر این تسخر مایست. مولوی. تیر را چرخ ار بدورش خواند کاتب باک نیست پیش امی می نهاد آری پی تسخر دوات. کاتبی (از شرفنامۀ منیری). برخر همی نشاند خصم ترا به عنف هر روز سخره وار پی تسخر آسمان. (مؤلف شرفنامۀ منیری). و رجوع به تَسَخﱡر شود
اندک اندک گرفتن و بر خویشتن چیدن آب و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، نوشیدن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از المنجد). آشامیدن همه آنچه در آوند بود. (ناظم الاطباء) : تسفطت الدنان الخمر، تشربتها. (متن اللغه)
اندک اندک گرفتن و بر خویشتن چیدن آب و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، نوشیدن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از المنجد). آشامیدن همه آنچه در آوند بود. (ناظم الاطباء) : تسفطت الدنان الخمر، تشربتها. (متن اللغه)
ناخشنود شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ناخشنود و رنجیده و آزرده. (ناظم الاطباء) ، کم شمرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کم شمرده. (ناظم الاطباء) ، کسی که بیجا و بی موقع می دهد، ناپسند دارنده و مکروه دارنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسخط شود
ناخشنود شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ناخشنود و رنجیده و آزرده. (ناظم الاطباء) ، کم شمرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کم شمرده. (ناظم الاطباء) ، کسی که بیجا و بی موقع می دهد، ناپسند دارنده و مکروه دارنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسخط شود