جدول جو
جدول جو

معنی تساند - جستجوی لغت در جدول جو

تساند
(اِ صِ)
پشت واگذاشتن. (زوزنی). پشت باز نهادن بسوی آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). اعتماد کردن بر آن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، یاری دادن یکدیگر را تحت رایات مختلف نه آنکه جمع گردند در زیر رایت امیر واحدی. (از متن اللغه) : حرج القوم متساندین علی رایات شتی، لم یکونوا تحت رایه امیر واحد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، همدیگر را غالب کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعاند
تصویر تعاند
با همدیگر عناد کردن، با هم ستیزه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مساند
تصویر مساند
مسندها، تکیه گاه ها
کنایه از مقامها و مرتبه ها
نوعی بالشهای بزرگ، جمع واژۀ مسند
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ نِ)
پشت بازنهنده به سوی چیزی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که برخود پشت می دهد و تکیه می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تساند شود، مجتمع شده در زیر علم های جداگانه. ج، متساندون. یقال خرج القوم متساندین علی رایات شتی. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، یکدیگر را یاری کننده و دستگیری نماینده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
با یکدیگر عناد داشتن. (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح فلسفه) نزد حکما عبارت است از تقابل بین دو امر وجودی، بنحوی که تعقل یکی از آن دو امر، موقوف به تعقل امر دیگر نباشدو بین آن دو امر نیز اختلاف و تباعد بسیار وجود نداشته باشد و در این حال این دو امر بنام متعاندین نامیده می شوند. مانند سرخی و زردی که هر دو را نسبت به یکدیگر متعاندین خوانند. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ)
ده کوچکی است از دهستان فروغق که در بخش ششتمد شهرستان سبزوار و در 42 هزارگزی باختر مشهد قرار دارد. جلگه و گرمسیر است و 335 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا غله و زیره و شغل اهالی زراعت و کرباسبافی است راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بر یکدیگر گشنی کردن. (زوزنی). برجهیدن ددان. (منتهی الارب). برجهیدن ددان بروی یکدیگر. (ناظم الاطباء). جماع کردن بهائم. (غیاث اللغات) (آنندراج). برجستن نر بماده. (از متن اللغه). قدیقال فی غیرالانسان کالنکاح والمباشره و المجامعه فی الانسان. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
(مُ نِ)
نعت فاعلی از مصدر مسانده. رجوع به مسانده شود
لغت نامه دهخدا
(مَ نِ)
جمع واژۀ مسند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به مسند شود، جمع واژۀ مسند. (ناظم الاطباء). رجوع به مسند شود
لغت نامه دهخدا
گردنۀ تاند معبر سخت آلپ ساحلی، در میان راه ’نیس’ به ’تورن’
لغت نامه دهخدا
(اِ صِ)
گزیدن فحول یکدیگر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تکادم و دندان گرفتن فحول یکدیگر را. (از متن اللغه). تکادم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ژرژ (1804- 1876م،)، وی رمان نویس فرانسه و متولد در پاریس است، تألیفات وی روح زنده و احساسات تازه ای بنفس میدهند، وی تصوری افسانه آمیز و روانشناختی و مطبوع و دلپذیر خارج از یک سبک کاملاً هنری و معقد و پیچیده ای دارد
لغت نامه دهخدا
تصویری از تعاند
تصویر تعاند
با یکدیگر عناد داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مساند
تصویر مساند
جمع مسند، نشستنگاهان جمع مسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاند
تصویر تعاند
((تَ نُ))
عناد ورزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مساند
تصویر مساند
((مَ نِ))
جمع مسند
فرهنگ فارسی معین