جدول جو
جدول جو

معنی تسار - جستجوی لغت در جدول جو

تسار
(اِ شِ)
با کسی راز گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با هم راز گفتن. (آنندراج) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). با هم راز گفتن و آگهی یافتن بعض قوم از سرّ بعضی دیگر. (از المنجد) ، لذت بردن از آنچه که تو ناخوش داری آنرا مانند خاراندن و قلقلک دادن قسمتی از بدن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : تسارّ زید الی ما تکره ، استلذه و اذا حک بعض جسده او غمز فاستلذه قیل هو یتسارﱡ الی ذلک. (اقرب الموارد). و رجوع به تسارر شود
لغت نامه دهخدا
تسار
گای لیتسرانج مصحح فارسنامۀ ابن البلخی این اسم را که در متن فارسنامۀ مصحح وی آمده تحریفی از سام می داند و در نسخۀ چاپ سیدجلال الدین تهرانی ص 48 تیسار آمده است. او وزیر اردشیر بن بابک است:... وزیری داشت نام او تسار و پیش از آن از جلمۀ حکیمان بوده و این وزیر با رای صایب و مکر و حیلۀ بسیار بود... (فارسنامۀ ابن البلخی چاپ گای لیسترانج ص 60)
لغت نامه دهخدا
تسار
همرازی
تصویری از تسار
تصویر تسار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ستار
تصویر ستار
(پسرانه)
پوشاننده، از نامهای خداوند، نام یکی از رهبران دوره انقلاب مشروطیت که به سردار ملی ملقب گردید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تخار
تصویر تخار
(پسرانه)
نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه، از جمله نام یکی از همراهان فرود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تسارع
تصویر تسارع
شتافتن، مبادرت کردن و پیشی گرفتن در کاری
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَسارر)
راز گوینده با کسی. (آنندراج). با هم دیگر راز گوینده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسار شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بهم (با هم) شتافتن. (زوزنی). شتافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پیشی گرفتن و شتافتن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : اصناف خلایق به خدمت او تسابق و تسارع نمودند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(اِ شِ)
تسار. رجوع به تسار شود
لغت نامه دهخدا
(سُ / سِ پَ)
شتر کشتن و اعضاء آن بخش کردن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از تسال
تصویر تسال
یکدیگر را پرسیدن و از یکدیگر خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسخر
تصویر تسخر
مسخرگی، تمسخر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسحر
تصویر تسحر
پگاهی خوردن (پگاهی سحری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسایر
تصویر تسایر
با همروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تساکر
تصویر تساکر
مست نمایی خود را به مستی زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تساب
تصویر تساب
از هم بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسفر
تصویر تسفر
به سفر رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسیر
تصویر تسیر
گشت گشت وگذار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقار
تصویر تقار
آرمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغار
تصویر تغار
طرف سفالی بزرگی که در آن ماست می ریزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسعر
تصویر تسعر
برافروختگی آتش، نرخ یابی نرخ داری
فرهنگ لغت هوشیار
درست، تمام، راست، کامل، مهیاو صحیح، و بمعنی موج دریا و موج آب هم هست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعار
تصویر تعار
بیدار خوابی بیدار زدگی پهلو به پهلو گشتن در بستر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزار
تصویر تزار
روسی بر نام شاهان روسستان عنوان پادشاهان روسیه قیصر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسار
تصویر خسار
گمراهی، هلاکی، زیانکاری، بدبختی، خواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسار
تصویر حسار
سپند اسپند از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستار
تصویر ستار
بسیار پوشنده، یکی از صفات باریتعالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دسار
تصویر دسار
میخ دو سر تیز، ریسمان ازنیام خرما ریسمان دشنگ (غلاف خرما)
فرهنگ لغت هوشیار
دوال افسار بند بنده کردن دستگیر کردن اسیر کردن، به دوال بستن چیزی را بستن، اسیری بردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متسار
تصویر متسار
راز گوینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسارع
تصویر تسارع
شتافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمار
تصویر تمار
خرمافروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسارع
تصویر تسارع
((تَ رُ))
شتافتن، سرعت گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبار
تصویر تبار
آل، نسب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تجار
تصویر تجار
بازرگانان، سوداگران
فرهنگ واژه فارسی سره