جدول جو
جدول جو

معنی تزییت - جستجوی لغت در جدول جو

تزییت(اِ شِ)
روغن زیت دادن کسی را. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). روغن زیت توشه دادن. (منتهی الارب) (آنندراج). روغن زیتون توشه دادن. (ناظم الاطباء). روغن زیتون را به قوم توشه دادن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، روغن زیتون در چراغ ریختن. (از اقرب الموارد) ، طلا کردن چیزی را به روغن زیتون. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تزیید
تصویر تزیید
زیاد کردن، افزون کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تزییف
تصویر تزییف
ناسره و ناروا کردن مسکوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تزیین
تصویر تزیین
زینت دادن، زیور کردن، آراستن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
کسی را به بانگ خواندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بانگ کردن و خواندن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَطْ طُءْ)
میرانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بزفت بیندودن. (تاج المصادر بیهقی). بزفت اندودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). بزفت اندودن و زفت بالکسر، قیر که در خنور و کشتی مالند تا آب نزهد از وی. (آنندراج). به قیر اندودن کشتی و جز آن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تزکیه، ستودن: و این سحرها که بیدپای برهمن کرده است در فراهم آوردن این مجموعات... از آن ظاهرتر است که در آن باب به تحسین و تزکیت حاجت افتد. (کلیله و دمنه). و یاهیچ تکلف را در تزکیت آن مجال وصفی تواند بود. (کلیله و دمنه). و رجوع به تزکیه در همین لغت نامه شود
پر کردن مشک. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از ناظم الاطباء) ، به خشم و غضب آوردن کسی را. (از متن اللغه) ، سخت خشمناک کردن کسی را. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اِ شِ)
افزون کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِشِ)
لویشه برکردن ستور را. (زوزنی). با لویشه استوار کردن بیطار لب ستور را. (از اقرب الموارد). بالواشه پیچانیدن بیطار لب ستور را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ شِ)
راست کردن میل کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). راست کردن زیغ (میل از حق. شک) کسی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد). راست کردن خمیدگی چوب. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اِ شِ)
نبهره کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ناسره و ناروان گردانیدن دراهم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ناسره کردن درم. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : و چون پدرش از این شیوه عاری بود پسر بدین تلبیسات و تزییفات در جنب او عالمی متفوق می نمود. (جهانگشای جوینی) ، تحقیر و تصغیر کسی. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، بلند و مرتفع ساختن بناء. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ شِ)
جدا وا کردن. (تاج المصادر بیهقی). جداوا شدن. (زوزنی). جدا کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). جدا کردن و پراکنده نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تفریق. (متن اللغه) (اقرب الموارد) (المنجد). جدا کردن. (از متن اللغه) : فزیلنا بینهم و قال شرکاؤهم... (قرآن 28/10)
لغت نامه دهخدا
(اِ شِ)
آراستن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بیاراستن. (زوزنی) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). آرایش. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
ای جان ترا بباغ دهقان
از علم و عمل جمال و تزیین.
ناصرخسرو.
آنکه زو خاک سیه حورالعین گشت
حور ازو یابد بر خلد برین تزیین.
ناصرخسرو (دیوان ص 342).
زبانها به تحسین عبارات و تزیین اشارات او روان گشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 367). کمال براعت و بلاغت او در تزیین و تحسین مقالات خویش معروف. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 274).
گازر مباش از پی تزیین دیگری
جامه سپید کرد ورا رو مسود است.
ابن یمین
لغت نامه دهخدا
(اِ شِ)
چیزی را زی ّ کسی کردن. (تاج المصادر بیهقی). پوشش دادن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از المنجد) ، و یقال: هذه زای فزیها، ای اقرأها بالزای. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
آراستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : چون بقدرت بیچون ترتیب تربیت و تربیت و تزتیت عالم امکان بدرجۀ رابع رسید. (درۀ نادره چ شهیدی ص 12)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَلْ لُ)
پر کردن آوند را، آسان و سهل گردانیدن رخت و سامان را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : کیت جهازک اما کنت مرتحلاً. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شبیخون کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (ترجمان علامۀ جرجانی). شبیخون برآوردن بر کسی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) ، بشب کاری ساختن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان علامۀ جرجانی) (آنندراج). بشب کاری کردن. (زوزنی) (دهار). ارادۀ کاری کردن در شب و تدبیر آن نمودن. (اقرب الموارد). تدبیر کاری کردن در شب. (قطر المحیط). ارادۀ کاری کردن در شب و تدبیر آن نمودن و اندازه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قال اﷲ تعالی: اذ یبیتون ما لایرضی من القول، ای یدبرون و یقدرون. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، بشب انداختن کاری را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) :کان لایبیت مالاً و لایقیّله ، ای اذا جأه مال ٌ لایمسکه الی اللیل و لا الی القائله بل یعجّل قسمته . (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، پیراستن و خشاره کردن خرمابن را. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، از حال بگردانیدن چیزی. (تاج المصادر بیهقی نسخۀ کتابخانه سازمان ص 189)
لغت نامه دهخدا
(اِ شِ)
پوشش گرفتن و آراسته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پوشش گرفتن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) : تزیا بزی القوم، ای لبس کمایلبسون. (اقرب الموارد). تزیا بزی الصلحا، لباس نیکان گرفت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبییت
تصویر تبییت
شبیخون زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزفیت
تصویر تزفیت
از ریشه پارسی گژف اندایی (گژف قیر) زفت اندایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزکیت
تصویر تزکیت
پاکیزه گردانیدن بی آلایش کردن، ستودن، زکات دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزیید
تصویر تزیید
افزون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزییف
تصویر تزییف
نبهره کردن ازارزش انداختن ناسره داشتن نبهره داشتن نادرست خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزییل
تصویر تزییل
جدا کردن پراکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزیین
تصویر تزیین
آراستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهییت
تصویر تهییت
بانگ کردن و خواندن کسیرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزیید
تصویر تزیید
((تَ))
زیاد کردن، افزودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تزییف
تصویر تزییف
((تَ یِ))
ناخالص کردن مسکوک، کوچک کردن، مردود گردانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تزیین
تصویر تزیین
((تَ))
زینت دادن، زیور کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تزیین
تصویر تزیین
آذین، فرآویز کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
آذین، آرایش، زیب، زینت، زیور، آراستن، زینت دادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تعزیت، تعزیه، سوگواری، عزداری تعزیت و برپا داری عزای حسین
فرهنگ گویش مازندرانی