جدول جو
جدول جو

معنی تزیی - جستجوی لغت در جدول جو

تزیی
(اِ شِ)
پوشش گرفتن و آراسته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پوشش گرفتن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) : تزیا بزی القوم، ای لبس کمایلبسون. (اقرب الموارد). تزیا بزی الصلحا، لباس نیکان گرفت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تزین
تصویر تزین
آراسته شدن، زینت یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تویی
تصویر تویی
درونی، اندرونی، تیوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تزیید
تصویر تزیید
زیاد کردن، افزون کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تزییف
تصویر تزییف
ناسره و ناروا کردن مسکوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تزیین
تصویر تزیین
زینت دادن، زیور کردن، آراستن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ شِ)
جدا وا کردن. (تاج المصادر بیهقی). جداوا شدن. (زوزنی). جدا کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). جدا کردن و پراکنده نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تفریق. (متن اللغه) (اقرب الموارد) (المنجد). جدا کردن. (از متن اللغه) : فزیلنا بینهم و قال شرکاؤهم... (قرآن 28/10)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زَیْ یی)
آراسته شونده و پوشش گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). لباس پوشیده و جامه پوشیده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تزیی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ شِ)
روغن زیت دادن کسی را. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). روغن زیت توشه دادن. (منتهی الارب) (آنندراج). روغن زیتون توشه دادن. (ناظم الاطباء). روغن زیتون را به قوم توشه دادن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، روغن زیتون در چراغ ریختن. (از اقرب الموارد) ، طلا کردن چیزی را به روغن زیتون. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ شِ)
افزون کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ شِ)
راست کردن میل کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). راست کردن زیغ (میل از حق. شک) کسی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد). راست کردن خمیدگی چوب. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اِ شِ)
نبهره کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ناسره و ناروان گردانیدن دراهم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ناسره کردن درم. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : و چون پدرش از این شیوه عاری بود پسر بدین تلبیسات و تزییفات در جنب او عالمی متفوق می نمود. (جهانگشای جوینی) ، تحقیر و تصغیر کسی. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، بلند و مرتفع ساختن بناء. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِشِ)
لویشه برکردن ستور را. (زوزنی). با لویشه استوار کردن بیطار لب ستور را. (از اقرب الموارد). بالواشه پیچانیدن بیطار لب ستور را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ شِ)
آراستن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بیاراستن. (زوزنی) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). آرایش. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
ای جان ترا بباغ دهقان
از علم و عمل جمال و تزیین.
ناصرخسرو.
آنکه زو خاک سیه حورالعین گشت
حور ازو یابد بر خلد برین تزیین.
ناصرخسرو (دیوان ص 342).
زبانها به تحسین عبارات و تزیین اشارات او روان گشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 367). کمال براعت و بلاغت او در تزیین و تحسین مقالات خویش معروف. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 274).
گازر مباش از پی تزیین دیگری
جامه سپید کرد ورا رو مسود است.
ابن یمین
لغت نامه دهخدا
(اِ شِ)
چیزی را زی ّ کسی کردن. (تاج المصادر بیهقی). پوشش دادن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از المنجد) ، و یقال: هذه زای فزیها، ای اقرأها بالزای. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تزیین
تصویر تزیین
آراستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزییل
تصویر تزییل
جدا کردن پراکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزکی
تصویر تزکی
صدقه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزید
تصویر تزید
فزونی نرخ، سخن ساختن، بیش گویی بسیار گویی پر چانگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزیغ
تصویر تزیغ
خود آرایی در زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزیل
تصویر تزیل
زدو دیدن، پراکنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزیم
تصویر تزیم
آگندگی آکندگی، پراکندگی، پیوستن از واژگان دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزین
تصویر تزین
زینت یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزجی
تصویر تزجی
بس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزری
تصویر تزری
عتاب کردن و عیب نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تیزبودن تندبودن مقابل کندی، حدت طعم (فلفل زنجبیل و غیره)، زنجبیل، یکی ازآهنگهای موسیقی. یا تیزی با خرز. پرده ایست از موسیقی قدیم. یاتیزی راست. نغمه ایست ازموسیقی قدیم گردانیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزییف
تصویر تزییف
نبهره کردن ازارزش انداختن ناسره داشتن نبهره داشتن نادرست خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزیید
تصویر تزیید
افزون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزیین
تصویر تزیین
((تَ))
زینت دادن، زیور کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تزییف
تصویر تزییف
((تَ یِ))
ناخالص کردن مسکوک، کوچک کردن، مردود گردانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تزیید
تصویر تزیید
((تَ))
زیاد کردن، افزودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تزین
تصویر تزین
((تَ زَ یُّ))
آراسته شدن، زینت یافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تزیین
تصویر تزیین
آذین، فرآویز کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
آذین، آرایش، زیب، زینت، زیور، آراستن، زینت دادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تعزیت، تعزیه، سوگواری، عزداری تعزیت و برپا داری عزای حسین
فرهنگ گویش مازندرانی