- تزکیه
- خودسازی، پاکسازی
معنی تزکیه - جستجوی لغت در جدول جو
- تزکیه
- زکات مال دادن
- تزکیه
- پاکیزه کردن، بی آلایش کردن، زکات دادن
- تزکیه ((تَ یِ))
- پاکیزه گردانیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
روزگار گذرانیدن
افروختن (آتش را)، ذبح کردن بسمل کردن، افروزش، ذبح. تیز کردن آتش، برافروختن آتش
به زنا منسوب کردن کسی را
پنهانداشت کار
پاکیزه گردانیدن بی آلایش کردن، ستودن، زکات دادن
ستایش گویان بگریستن بر وی
به نرمی دفع کردن و گذراندن، روزگار گذرانیدن
گلوی حیوان حلال گوشت را بریدن، افروختن و تیز کردن آتش
گریه کردن
پشت دادن
زمین برومند و پاک، مونث زکی
صدقه دادن
پشت به چیزی گذاشتن
پشت دادن به چیزی، پشت خود را به چیزی نهادن، محل وسیع برای روضه خوانی و عزاداری، جای نگه داری مستمندان
مؤنث واژۀ زکی، پاک، پاکیزه، پاک از گناه، پارسا، نیکوکار
درون پالایی روان پالایی