جدول جو
جدول جو

معنی تزوع - جستجوی لغت در جدول جو

تزوع
(اِ سِ)
دور شدن گوشت از پی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دور گشتن گوشت از عصب. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تزود
تصویر تزود
توشه برگرفتن، توشه ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تزوج
تصویر تزوج
جفت شدن، ازدواج کردن، زناشویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهوع
تصویر تهوع
احساس به هم خوردن دل و انقلاب معده، قی کردن، استفراغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تطوع
تصویر تطوع
عمل مستحب کردن، کاری به قصد نیکی و عبادت انجام دادن، فرمان برداری کردن، منقاد شدن، داوطلب شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنوع
تصویر تنوع
گونه گونه شدن، جوربه جور شدن، گوناگون بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توزع
تصویر توزع
پراکنده شدن، متفرق شدن، میان خود قسمت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجوع
تصویر تجوع
خود را گرسنه داشتن، گرسنگی کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تزود
تصویر تزود
توشه برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزوک
تصویر تزوک
ترکی سامان، آیین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزوع
تصویر نزوع
آرزومند گشتن، مشتاق شدن، کشیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
ناشکیبا ایزگر -1 ناشکیبایی کردن بی تابی کردن، ناشکیبایی بی تابی. ناشکیبا جزع کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزبع
تصویر تزبع
خشمگین شدن، بد خلق شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزوج
تصویر تزوج
زن گرفتن، جفت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخوع
تصویر تخوع
آب بینی انداختن، هراشیدن (استفراغ)، کم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
خوش منشی، فرمانبری گردن گذاری، نامزدی، فرمانبرداری کردنمنقاد شدن، داوطلب گردیدن، مستحبی بجاآوردن کاری بقصد عبادت و نیکی انجام دادن، فرمانبرداری، خوش منشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تروع
تصویر تروع
ترسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزوع
تصویر بزوع
دمیدن آفتاب سپیده دمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهوع
تصویر تهوع
قی کردن، دل بهم خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توزع
تصویر توزع
پخش شدن پخشیدن، پراکنده شدن، پراکندگی، جمع توزعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنوع
تصویر تنوع
نوع نوع شدن، گوناگون شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقوع
تصویر تقوع
خمیده رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضوع
تصویر تضوع
دمیدن بوی دادن بوی پراکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزلع
تصویر تزلع
بشکافتن، شکستن
فرهنگ لغت هوشیار
گرسنه ماندن گرسنگی به خواست خود گرسنه بودن خود را گرسنه داشتن بقصد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنوع
تصویر تنوع
((تَ نَ وُّ))
گوناگون شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جزوع
تصویر جزوع
((جَ))
ناشکیبا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تهوع
تصویر تهوع
((تَ هَ وُّ))
به هم خوردن دل، بالا آوردن غذا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توزع
تصویر توزع
((تَ وَ زُّ))
پراکنده شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تزود
تصویر تزود
((تَ زَ وُّ))
توشه ساختن، توشه برگرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تضوع
تصویر تضوع
((تَ ضَ وُّ))
دمیدن، بوی پراکندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تطوع
تصویر تطوع
((تَ طَ وُّ))
فرمانبرداری کردن، عمل مستحبی انجام دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تزوج
تصویر تزوج
((تَ زَ وّ))
با هم جفت و قرین شدن، زناشویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجوع
تصویر تجوع
((تَ جَ وُّ))
گرسنگی کشیدن، به خود گرسنگی دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جزوع
تصویر جزوع
((جُ))
بی تابی کردن، ناشکیبایی کردن
فرهنگ فارسی معین