جدول جو
جدول جو

معنی تزوال - جستجوی لغت در جدول جو

تزوال
شاخۀ نازک درخت، برگ گیاه، تژوال، تروال
تصویری از تزوال
تصویر تزوال
فرهنگ فارسی عمید
تزوال
(تَزْ)
برگ گیاه را گویند و با زای فارسی هم آمده است. (برهان) (آنندراج). برگ و شاخ گیاه. (ناظم الاطباء). و رجوع به تژوال و تژاول شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زوال
تصویر زوال
نیست شدن، زدوده شدن، از بین رفتن، دور شدن، کنایه از مایل گشتن خورشید از میانۀ آسمان به سوی مغرب، کنایه از هنگام ظهر که آفتاب از بلندی رو به انحطاط می گذارد
زوال پذیرفتن: نیست شدن، فانی شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تژوال
تصویر تژوال
شاخۀ نازک درخت، برگ گیاه، تزوال، تروال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تروال
تصویر تروال
شاخۀ نازک درخت، برگ گیاه، تزوال، تژوال
فرهنگ فارسی عمید
(اَزْ)
جمع واژۀ زول، گرفتن بدندان. بریدن بدندان نیش. (منتهی الارب). بریدن بگاز، بازایستادن از چیزی. (منتهی الارب). ترک اکل. (قطر المحیط) ، خاموشی. (منتهی الارب). صمت. (قطر المحیط) ، نخوردن طعام بر طعام. (منتهی الارب) ، سخت شدن قحط و جدب. (منتهی الارب). اشتداد قحط. (قطر المحیط) ، سخت شدن زمانه و کم شدن خیر آن، از بیخ برکندن. (منتهی الارب). استیصال. (قطر المحیط) ، ملازم جائی یا کسی شدن. (منتهی الارب) ، سخت تافتن، چنانکه رسن را. مفتول کردن. احکام فتل. (قطر المحیط) ، مداومت کردن بر. مواظبت. (قطر المحیط) ، نگاهداری و حفظ کردن چیزیرا. محافظت ضیعه. (قطر المحیط) ، بند و قفل کردن، چنانکه در را. اغلاق باب. (قطر المحیط) ، امساک. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گشتن. (تاج المصادر بیهقی). گرد برآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گرد چیزی گردیدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). رجوع به تجویل شود
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
اشتغال نمودن در کاری و با هم واکوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعالج قوم. (از اقرب الموارد) (از المنجد). تعالج و تحاول. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
برگ گیاه باشد و در فرهنگ زمان گویا بجای را، زای منقوطه مرقوم است. (فرهنگ جهانگیری) (ازفرهنگ رشیدی). برگ گیاه را گویند و با زای نقطه دار هم باین معنی آمده است. (انجمن آرا) (آنندراج). برگ گیاه را گویند و با زای نقطه دار و زای فارسی هم باین معنی آمده است. (برهان). شاخه های نازک و باریک. (ناظم الاطباء). و رجوع به تزوال و تژوال و تژاول شود
لغت نامه دهخدا
(تَژْ)
برگ گیاه را گویند. (برهان). تزوال. (ناظم الاطباء). و رجوع به تژاول و تروال و تراول و تزوال در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دور کردن کسی را از جای. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). دور کردن کسی را. (از متن اللغه) (از المنجد) ، برگردانیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، نیکو کردن و اصلاح نمودن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَزْ)
اتصال و الحاق و مزاوجت. (ناظم الاطباء). این کلمه در کتب لغت عربی دیده نشده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از ازوال
تصویر ازوال
جمع زوال، شگفت آفرینان، شوخمردان، دلیران، چرغان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزاول
تصویر تزاول
با همکوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تروال
تصویر تروال
شاخه های باریک و نازک و برگ گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
بگشتن، گشتن و دور شدن ازجایی، نیست شدن، از بین رفتن، بر طرف شدن، نیستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوال
تصویر زوال
((زَ))
نیست شدن، از بین رفتن، متمایل شدن آفتاب از وسط آسمان به سوی مغرب، نقصان، ناپایداری، نیستی، خرابی، آفت، بلا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زوال
تصویر زوال
فروپاشی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زوال
تصویر زوال
Decadence, Degeneracy, Degeneration, Degradation, Deterioration
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زوال
تصویر زوال
décadence, dégénérescence, dégradation, détérioration
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زوال
تصویر زوال
퇴폐 , 퇴화 , 악화
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زوال
تصویر زوال
衰退 , 退化 , 劣化 , 悪化
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زوال
تصویر زوال
שקיעה , הידרדרות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زوال
تصویر زوال
kemerosotan, degenerasi, degradasi, pemburukan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زوال
تصویر زوال
पतन , विकृति , गिरावट
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زوال
تصویر زوال
verval, degeneratie, degradatie, verslechtering
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زوال
تصویر زوال
decadencia, degeneración, degradación, deterioro
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زوال
تصویر زوال
decadenza, degenerazione, degradazione, deterioramento
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زوال
تصویر زوال
decadência, degeneração, degradação, deterioração
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زوال
تصویر زوال
衰退 , 退化 , 降解 , 恶化
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زوال
تصویر زوال
dekadencja, degeneracja, degradacja, pogorszenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زوال
تصویر زوال
занепад , дегенерація , деградація , погіршення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زوال
تصویر زوال
Dekadenz, Degeneration, Degradation, Verschlechterung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زوال
تصویر زوال
упадок , дегенерация , деградация , ухудшение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زوال
تصویر زوال
çöküş, dejenerasyon, bozulma
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی