جدول جو
جدول جو

معنی ترکیدگی - جستجوی لغت در جدول جو

ترکیدگی
(تَ رَ دَ / دِ)
شکافتگی و ترک داری. (ناظم الاطباء). ترک. کفتگی. کافتگی. غاچ. شکاف. شکافتگی: ترکیدگی لب، شقاق الشفه. ترکیدگی مقعد، شقاق المقعد. و رجوع به ترکیدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرکردگی
تصویر سرکردگی
سردستگی، سرداری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورزیدگی
تصویر ورزیدگی
ورزیده بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برچیدگی
تصویر برچیدگی
نابودی و از بین رفتن یک مؤسسه، حکومت و مانند آن، انحلال
فرهنگ فارسی عمید
(تَ سَ دَ / دِ)
توهم و تخوف و وحشت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ دَ / دِ)
گردگردی. دوران. گردش. حرکت دورانی. دور. و رجوع به چرخیدن شود
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ / دِ)
حالت خشک بودن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی آرمیده. طمأنینه. آرامش. آرام
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ)
وحشتناک. رعب انگیز. ترس آور
لغت نامه دهخدا
(تُ دَ)
احمد بن محمداز مردم تشکیدزۀ سمرقند است که از وی امام السعید ابوالمظفر بن ابی اسعد حدیث کرد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ / دِ)
چگونگی ارزش چیزی
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
حالت تابیده. حاصل عمل تابیدن. رجوع به تاب و تاب داشتن شود
لغت نامه دهخدا
(تُ رُ دَ / دِ)
اسم مصدر از ترنجیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سخت درهم کشیدگی و فشرده شدگی. (ناظم الاطباء). مرحوم دهخدا آرد: این کلمه را صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی همه جا با طاء مؤلف نویسد: و تمددرا بپارسی طرنجیدگی گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، درشت گشتگی و دارای چین. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ کَدَ / دِ)
سرداری. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ / کِ دَ / دِ)
انقباض و کوتاهی و تقلص. (ناظم الاطباء). و رجوع به درکشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(گِ رَ دَ / دِ)
عمل گرویدن. ایمان. رجوع به گرویدن شود
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ / دِ)
حالت لرزیده
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
حالت و کیفیت تاویده. رجوع به تاویدن و تابیدن شود
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی پلکیده. رجوع به پلکیده شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ / دِ)
حاصل مصدر است از برچیدن. حالت و وضع برچیده چنانکه انحلال یک مؤسسه و تعطیل یک بنگاه. (از فرهنگ فارسی معین). انحلال در اصطلاح تجارت. رجوع به برچیدن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی برکنده. رجوع به برکنده شود. صدمه. (از منتهی الارب) : قلف، برکندگی ناخن از بن. (از منتهی الارب) ، کنایه از چیز بسیار کم مقدار و تحفۀ درویش که به توقع زر و سیم پیش اغنیا گذارند. (غیاث). کنایه از چیز بسیار کم بها. (آنندراج). برگ سبزی که درویشان نیاز می کنند. (ناظم الاطباء). ورق سبزی از گیاهان که درویشان نیاز کنند. و کنایه از هدیۀ کوچک و اندک. (از فرهنگ فارسی معین) :
برگ سبزیست تحفۀ درویش
چه کند بینوا همین دارد.
؟
این بیت را که از کثرت استعمال صورت ارسال مثل بخود گرفته در مورد تقدیم تحف و هدایا بعنوان عذر از حقارت آن یا بعنوان تعارف و تواضع بکار میبرند و از آنجا پیداشده است که سابقاً درویشها یک دسته گیاه ’جعفری’ یا ’شبد’ بدست گرفته و در کوچه و بازارها مدح خوانان گردش میکردند و بهر کس یک شاخه شبد یا جعفری میدادند وآن کس به اختیار خود خرده پولی بعنوان نیاز به آنان میپرداخت. (فرهنگ عوام) :
بی نوایان را به برگ سبز گاهی یاد کن
چون ز نیرنگ جهان خرج خزان خواهد شدن.
صائب (از آنندراج).
انصاف نیست کز چمنت بعد صد بهار
بی برگ سبز رو بدر آسمان نهم.
صائب (از آنندراج).
- برگ سبز سائل، آنست که گدایان به توقع ریزش برگ سبز پیش اغنیا میگذارند. (آنندراج) :
بوسه میدادند خوبان در بهار خط طمع
خط سبز گلعذاران برگ سبزسائل است.
محسن تأثیر (از آنندراج).
- برگ سبز فرستادن، مرادف گل فرستادن است. (از غیاث) (آنندراج). هدیه فرستادن. هل و گل فرستادن.
- برگ سبز همکاری، برگ سبز همچشمی، برگ پان یا سبزه دیگر که کشتی گیران بجهت مقرر کردن کشتی به خانه حریف خود فرستند. همچنین گل نیز می فرستند و آنرا گل کشتی گویند. (غیاث) (آنندراج) : نثرپردازان از فقرۀ تازه برگ سبز همکاری به جانب طوطیان چمن روانه نموده اند. (ملا طغرا، از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ / دِ)
در تداول عامه، حالت تکیده. لاغری. رجوع به تکیدن و تکیده شود
لغت نامه دهخدا
(پُ نَ / نِ)
حالت و چگونگی پرکینه. پرکینی
لغت نامه دهخدا
(گَ دی دَ / دِ)
عمل گردیده. رجوع به گردیدن و گردیده شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ورزیدگی
تصویر ورزیدگی
ممارست کردن، تجربه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرسیدگی
تصویر نرسیدگی
نارسی، کالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرویدگی
تصویر گرویدگی
عمل گرویده ایمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردیدگی
تصویر گردیدگی
گردیده بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابیدگی
تصویر تابیدگی
حالت تابیده، حاصل عمل تابیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلکیدگی
تصویر پلکیدگی
حالت و چگونگی پلکیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برچیدگی
تصویر برچیدگی
حالت و وضع برچیدن انحلال یک موسسه تعطیل یک بنگاه
فرهنگ لغت هوشیار
طمئانینه، سکون، قرار، استقرار، آرمیدگی حالت و کیفیت آرمیده آرامیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درکشیدگی
تصویر درکشیدگی
انقباض و کوتاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورزیدگی
تصویر ورزیدگی
((وَ دِ یا دَ))
تجربه داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برچیدگی
تصویر برچیدگی
((بَ دِ))
دانه از زمین برداشتن، گرد کردن، تعطیل کردن
فرهنگ فارسی معین