- ترکتاز
- مطلق تاختن غارتگر، جور کننده
معنی ترکتاز - جستجوی لغت در جدول جو
- ترکتاز ((تُ))
- حمله، جولان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تاخت بشتاب و ناگاه بر سبیل تاراج و غارت کردن (مانند ترکان قدیم)، جولان
تاخت آوردن، غارتگری
تاخت آوردن ناگهانی برای تاراج و کشتار مانند تاخت و تاز ترکان قدیم، تاخت و تاز، جولان
بر کمان بودن، ایستاشدن (ایستا ثابت)، برجستن سرخرگ ثابت شدن، یا ارتکاز برقوس. گوشه کمال بر زمین نهاده بر آن تکیه کردن (برای برخواستن) بر کمان تکیه کردن کمان را بر زمین فرو برده ایستادن، یا ارتکاز عرق. بر جستن رگ پریدن رگ
پارچه تیره رنگ
گیاهی از تیره سوسنیها که دارای پیاز نسبتا حجیمی است و بطور خودرو در اکثر نقاط آسیا و آفریقا میرویدو پیازش دارای قطعات جداگانه شبیه سیر میباشد کراث ابوشوشه قفلوط
مطرب، تردست
سازیست که از مقیدات آلام ذوات - الاوتار که سطح آن مسدس و ساعدش مطول است و بر آن یک وتر بندند
مغولی سنگلک از مرغان شکاری ترکی سنگک از مرغان شکاری
فردی از قوم ترکمان
فال از روی کتاب. یا سر کتاب باز کردن، فال گرفتن
ویژگی پارچه یا لباس تیره رنگ که چرک بر روی آن نمایان نشود
گیاهی خودرو از خانوادۀ سوسنی ها، با برگ های استوانه ای دراز، ریشۀ آن شبیه سیر است
((اِ تِ))
فرهنگ فارسی معین
ثابت شدن
ارتکاز بر قوس: کمان را بر زمین فرو برده ایستادن
ارتکاز عرق: برجستن رگ، پریدن رگ
ارتکاز بر قوس: کمان را بر زمین فرو برده ایستادن
ارتکاز عرق: برجستن رگ، پریدن رگ
پرنده ای شکاری از نوع بازهای سیاه چشم که پرهایش به رنگ زرد و دارای لکه های سیاه و سفید است
ترک تاز، تاخت آوردن ناگهانی برای تاراج و کشتار مانند تاخت و تاز ترکان قدیم، تاخت و تاز، جولان
تاخت آوردن بشتاب و ناگاه بر سبیل تاراج و غارت کردن (مانند ترکان قدیم)، جولان کردن
گنج یافتن، به کان رسیدن توپال ناب یافتن، آوای آهسته داشتن
گذاشتن، وا گذاشتن
عنوانی برای زنان، بانو، بی بی، خاتون، بیگم، ارجمند، برای مثال کار ترکان است نی ترکان برو / جای ترکان هست خانه، خانه شو (مولوی - ۸۲۶)
منفرد، مفرد
بیلان، طراز، نمره، رتبه، سطح، میزان
آلتی که بوسیله آن پستی و بلندی سطح چیزی را معلوم کنند
آنچه در معدن نهفته است از طلا، نقره و مانند آن، دفینه و گنج در زیرزمین
ابزاری که به وسیلۀ آن پستی و بلندی سطح چیزی را معلوم می کنند و آن عبارت از یک لولۀ شیشه ای است که مایعی با یک حباب هوا در آن وجود دارد و آن را در یک قاب یا پایۀ چوبی یا فلزی قرار داده و هرگاه آن را روی یک سطح افقی و هموار بگذارند حباب هوا در وسط تراز می ایستد و اگر در جای ناهموار و پست و بلند بگذارند حباب هوا به طرف راست یا چپ می رود، در بانکداری مبلغی معادل اختلاف بدهکار و بستانکار در حساب، زردوزی جامه، پارچۀ ابریشمی، نقش و نگار پارچه، زینت، آرایش
تراز کردن: معلوم کردن پستی و بلندی سطح چیزی به وسیلۀ تراز، هموار ساختن و برابر کردن پستی و بلندی سطح زمین یا چیز دیگر
تراز کردن: معلوم کردن پستی و بلندی سطح چیزی به وسیلۀ تراز، هموار ساختن و برابر کردن پستی و بلندی سطح زمین یا چیز دیگر
پارچه ابریشمی
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
زینت، نقش و نگار پارچه، ابزاری در بنایی که به وسیله آن ناهمواری سطح چیزی را مشخص می کنند، مانده، تتمه، تفاوت بین کل اقلام بستانکار و بدهکار در هر حساب (حسابداری)