جدول جو
جدول جو

معنی ترویٔ - جستجوی لغت در جدول جو

ترویٔ
(اِ حِ)
اندیشیدن در کارو نگریستن پایان آن و در جواب تعجیل نکردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نگریستن در کار و اندیشیدن در ظروف و پایان آن. (از المنجد). رجوع به تروئه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترویج
تصویر ترویج
رواج دادن، رونق دادن، روا کردن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترویح
تصویر ترویح
کسی را آسایش دادن، راحتی دادن، راحت رساندن، باد زدن، شبانگاه رفتن در نزد قوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترویه
تصویر ترویه
سیراب کردن، آب برای سفر برداشتن، در کاری تفکر و اندیشه کردن، روز هشتم ماه ذی حجّه که حج آغاز می شود و حجاج از مکه به عرفات می روند
فرهنگ فارسی عمید
(اِ حِ)
نیک بمالیدن نان به روغن. (تاج المصادر بیهقی). پیه گداخته نانخورش ساختن یا چرب کردن نان را به روغن و یا سخت و بسیار تر کردن آن را به روغن و یا سخت و بسیار تر کردن آن را به روغن یا به مسکه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سخت مالیدن نان را به روغن. (از المنجد) ، برآوردن اسب نره را تا کمیز اندازد یا ایستاده کردن آن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فروگذاشتن اسب اندام را از بهر بول. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) ، فروگذاشتن اسب آب دهن در توبره. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، انزال کردن مرد پیش از رسیدن به زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ حِ)
صافی کردن شراب. (تاج المصادر بیهقی). صافی گردانیدن شراب. (دهار). پالودن و روشن و صاف کردن شراب و جز آن، فروختن چیزی و خریدن بهتر از آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، بالا کردن در قیمت چیزی و نخواستن آن را، فروهشتن شب تاریکی را، کمیز کردن مست در جامۀ خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ حِ)
چرب کردن لقمه. (تاج المصادر بیهقی). نیک تر کردن ترید را به روغن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به ترویع شود
لغت نامه دهخدا
(اِ حِ)
ترسانیدن. (تاج المصادر بیهقی). ترسانیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، نیک سیراب کردن نان را به روغن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نیک آمیخته کردن نان را به روغن. (ناظم الاطباء). رجوع به ترویغ شود
لغت نامه دهخدا
(اِ حِ)
نیک رام کردن ستور. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (از المنجد). ریاضت دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مرغزار کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). مرغزار ساختن زمین را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مانند روضه ساختن باران، زمین را. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، روضه ساختن زمین بی آب و گیاه را. (از اقرب الموارد) ، لازم گرفتن مرغزار را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ حِ)
سیراب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (آنندراج). سیراب گردانیدن. (زوزنی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از المنجد) ، کسی را بر روایت شعر داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بر روایت شعر داشتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از المنجد) ، در کاری اندیشه کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (آنندراج). اندیشه کردن در کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از المنجد). اندیشیدن در کار و نگریستن پایان آن را و تعجیل نکردن در جواب. (منتهی الارب). و رجوع به تروی شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
شهری است در ایتالیا و بر کنار رود سیل واقع است. 63000 تن سکنه و کارخانه های فلزات و چینی سازی دارد
لغت نامه دهخدا
(اِ حِ)
قصد کردن چیزی را بعد چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تأمل کردن کلام یا رأی را اندک اندک تا نیکو کند تقدیر او را. (از المنجد). روّز رأیه و کلامه، هم بشی ٔ منه بعد شی ٔ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی از دهستان چنانه است در بخش شوش شهرستان دزفول و در 14 هزارگزی جنوب باختری شوش و 16 هزارگزی باختر راه شوسۀ دزفول به اهواز قرار دارد. دشتی است گرم و 350 تن سکنه دارد. آب آن از چاه و محصول آنجا غله و برنج و کنجد است و شغل اهالی زراعت است و راه آن در تابستان قابل اتومبیل رانی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اِ حِ)
راحت دادن. (زوزنی) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). راحت دادن و منه: ترویحه شهر رمضان سمیت بها لاستراحه بعد کل اربع رکعات. (منتهی الارب) ، بجماعت نماز تراویح را خواندن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، خوشبوی کردن. (تاج المصادر بیهقی). خوشبوی گردانیدن. (زوزنی) (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خوشبو دار کردن. (غیاث اللغات). خوشبوی کردن روغن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، با مأوی کردن چهار پای را شبانگاه. (تاج المصادر بیهقی). به خوابگاه بازآوردن ستور را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، خوش ساختن دل کسی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و از این معنی است قول فارض: ’روح القلب بذکر المنحنی’. (اقرب الموارد) ، شبانگاه رفتن نزد کسان. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، با بادزن خود را باد زدن. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ حِ)
رایج کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). روان کردن. (تاج المصادر بیهقی). روایی دادن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (غیاث اللغات). رواج دادن کالا. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، آرایش دادن کلام و مبهم ساختن آن چنانکه حقیقت آن درک نشود. (از المنجد) ، تعجیل کردن چیزی را. (از المنجد) (از اقرب الموارد) ، دوام یافتن غبار بر سر شتر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ رَ)
ده کوچکی است از دهستان اسفندقه در خبش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت که در 115 هزارگزی جنوب ساردوئیه و ده هزارگزی شمال راه فرعی جیرفت به بافت واقع است و سه تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(اِ حِ)
ماست گردانیدن (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). جغرات ساختن شیر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، عاجز و مانده گردانیدن، مست کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ حِ)
درنگ کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، جویان گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). طالب و جویندۀ چیزی گردانیدن کسی را، ارادۀ چیزی نمودن بعد از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نکاح کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، فرود آمدن و مقیم شدن در آن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جا دادن و فروآوردن کسی را بجایی. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(تَرْ یَ)
یوم الترویه، روز هشتم از ماه ذیحجه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). لانهم کانوا یرتوون فیه من الماء لما بعد او لان ابراهیم (ع) کان یتروی و یتفکر فی رؤیاه فیه و فی التاسع عرف و فی العاشر استعمل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) :
وان نارها بین ده رده بر نارون گرد آمده
چون حاجیان گرد آمده در روزگار ترویه.
منوچهری.
بوجعفر منصور فرمان یافت روز سه شنبه پیش از ترویه به روزی. (تاریخ سیستان)
لغت نامه دهخدا
(اِ قِ)
تسوئه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (المنجد) (اقرب الموارد). عیب کردن کسی را و منسوب به بدی نمودن و بد گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عیب کردن کسی را (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). عیب کردن کسی را بر عملی و توبیخ کردن. (از المنجد) ، بدی کردن: ان اسأت فسؤی ٔ علی، یعنی اگر بد کنم بگو که بدکردی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). افساد. (المنجد). و رجوع به تسوئه و تسویه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ترفیه. (منتهی الارب). بالرفاء و البنین گفتن به آنکه زن گرفته بود: رفّاء المتزوج ترفئهً و ترفیئاً. (ناظم الاطباء). تهنیت گفتن بکسی. (المنجد) : هنّأه فقال له بالرفاء و البنین، ای بالالتئام و الاتفاق و استیلاد البنین، و هو دعاء للمتأهل. (المنجد) (اقرب الموارد). و رجوع به ترفی و ترفئه و ترفیه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترویج
تصویر ترویج
رایج کردن، روان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترویح
تصویر ترویح
راحت دادن، خوشبوی گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترویض
تصویر ترویض
زهنجاندن زهنجه دادن (زهنجه ریاضت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترویق
تصویر ترویق
فروهشتن پالودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترویل
تصویر ترویل
چرباندن چرب کردن با روغن، آبدادن پیش از رسیدن به زن، چکاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترویم
تصویر ترویم
درنگ کردن، اراده چیزی نمودن بعد از چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترویه
تصویر ترویه
روز هشتم ازماه دی الحجه، سیرآب کردن، تفکر در کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترویج
تصویر ترویج
((تَ))
رواج دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترویح
تصویر ترویح
((تَ))
به کسی راحتی دادن، باد زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترویه
تصویر ترویه
((تَ یِ))
سیراب کردن، آب برای سفر برداشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترویج
تصویر ترویج
رواگی، گسترش
فرهنگ واژه فارسی سره
ابلاغ، اشاعه، انتشار، تبلیغ، تداول، رواج، روایی، نشر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
رواج، ارتقاء
دیکشنری اردو به فارسی