- تروح
- شبانگاه رفتن
معنی تروح - جستجوی لغت در جدول جو
- تروح ((تَ رَ وُّ))
- آسایش جستن، باد زدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تراوش
گشاده گام: کسی که گشاد گشاد راه میرود گشاد فراخ
داروی خشک سوده یا کوفته پراکندنی پاشیدنی در چشم و جراحات ذریره جمع ذرورات، نوعی بوی خوش عطر ذریره جمع اذره. کاغنه از جانوران
پشته خرد
بمعنی زخم ها، جمع جرح
بهره خواهی سرگشته گردیدن، تحیر
گراییدن، جنبیدن، افزونی، برتری یافتن بگراییدن، مایل شدن چیزی بطرفی چربیدن فزون آمدن فزونی جستن، فزونی افزونی، جمع ترجحات
راحت دادن، خوشبوی گردانیدن
سیراب شدن، تفکر و تامل
خرغلت، تردستی، زبانبازی
ترسیدن
جمع ترس، سپرها رئیس شدن، مهتر گردیدن
سخت شدن، غلیظ و سخت شدن چیزی
بریده شدن و بریدن چیزی را، ساقط شدن دست، هراس و ترس
در گل و لای افتادن
روایی یافتن، گرد چیزی گردیدن
فرانسوی دسته گروه
مستمند و فقیر
تاویدن از مستیی کژ و مژی
کسب کردن، ورزیدن
تراوش، بارش کم، تراویدن
سر گردانی، جهانگردی، بیجایی
چرا کردن
جمع شرح، زنده ها گزاره ها (اسم جمع شرح: در شروح متعدد مثنوی چنین آمده
جمع صرح، کوشک ها کاخ های بلند
راحت رساننده، خوشی دهنده
قرح ها، قرحه ها، جمع واژۀ قرح
برتری و فزونی یافتن، برتری جستن
تراویدن، پاشیده شدن مایعات به لباس یا بدن و مانند آن، تراوش آب از خلال سنگ یا چیز دیگر، به تدریج قوت گرفتن، توانا شدن و شایستگی حاصل کردن برای کاری
کسی را آسایش دادن، راحتی دادن، راحت رساندن، باد زدن، شبانگاه رفتن در نزد قوم
به چپ و راست متمایل شدن سر، از مستی یا گیجی، تلوتلو خوردن
لگد زدن: اسپ، کمان نیکو سرد بازاری
افکننده، دور دست، خرمای خوشه دراز