جدول جو
جدول جو

معنی ترنفسی - جستجوی لغت در جدول جو

ترنفسی
(تَ نَ فَ)
در محاوره مراد ترزبانی. (آنندراج). ترزبانی. (مجموعۀ مترادفات). تازه نفسی و زبان آوری و فصاحت. (ناظم الاطباء). و رجوع به تر و ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرنفس
تصویر پرنفس
آنکه در دویدن و ورزش زود خسته نشود و نفسش نگیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترناس
تصویر ترناس
صدایی که هنگام انداختن تیر از چلۀ کمان برآید، ترنگ، برای مثال دل سرکشان پر ز وسواس بود / همه دشت پر بانگ ترناس بود (فردوسی - لغت نامه - ترناس)
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
صدایی را گویند که هنگام تیرانداختن از چلۀ کمان برآید. (فرهنگ جهانگیری). (فرهنگ رشیدی). صدا و آوازی باشد که بوقت تیرانداختن از چلۀ کمان برآید. (برهان) (ناظم الاطباء). صدای انداختن تیر ازچلۀ کمان را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). اما درشعر فردوسی و اسدی که شاهد آورده اند سرپاس دیده شده به معنی گرز و اﷲ اعلم. (فرهنگ رشیدی) :
دل سرکشان پر ز وسواس بود
همه دشت پر بانگ ترناس بود.
فردوسی (فرهنگ جهانگیری).
کمان ابر و بارانش الماس بود
همه کوه پر بانگ ترناس بود.
اسدی (ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ / تُ رُ)
نشکنج و فشردگی با نوک انگشتان موضعی از بدن را. (ناظم الاطباء) (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 310 ب). نشگون. وشگون. نیشگون.
- ترنجی کردن، نشگون گرفتن:
رفیق سگ صفت در بزم دلدار
ترنجی میکند پنهان که برخیز.
ابوالمعانی (از شعوری ایضاً).
، اثری که از آن (ترنجی) باقی ماند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُ رُ)
به رنگ ترنج. (ناظم الاطباء). به رنگ و هیأت ترنج.
- ترنجی نمای، مانند ترنج. ترنجی. بگونه و شکل ترنج:
ز پیروزه جامی ترنجی نمای
که یک نیمه نارنج را بود جای.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نِ / نُ)
خیرالدین پاشا. وزیر و مورخ. وی در تونس به مقام های بزرگ و سپس به وزارت و از جانب سلطان عبدالحمید عثمانی در آستانۀ صدارت عظمی (1295 هجری قمری) رسید و در اصلاح امور کوشش کرد. آنگاه به عضویت مجلس اعیان منصوب گردید و تا پایان عمر در این شغل باقی بود. او راست: اقوام المسالک فی معرفه احوال الممالک. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 302). رجوع به اسماء المؤلفین ج 1 ستون 358 شود
لغت نامه دهخدا
(نِ / نُ)
پارچۀ کتانی. و از این جهت آن را تونسی نامند که در تونس بهترین نوع آن ساخته میشود. (از دزی ج 1 ص 155)
لغت نامه دهخدا
(نِ / نُ)
منسوب به تونس. (از الانساب سمعانی) (ناظم الاطباء). رجوع به تونس و تونسی شود
لغت نامه دهخدا
(تَرْ را)
منسوب به ترسه، که سپرفروش و سپرسازی را افاده می کند. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(تِنْ نی)
محمد بن علی بن الحسین بن احمد، مکنی به ابوبکر و معروف به نقاش. وی بدمشق از محمد بن حریم ومحمد بن عتاب زفتی و گروهی دیگر حدیث شنید و دارقطنی و جز او از وی روایت کنند. در رمضان 272 هجری قمری متولد شد و در شعبان 369 درگذشت. (از معجم البلدان)
یحیی بن حسان بن حسان التنیسی البصری، مکنی به ابوزکریا. متوفی به سال 208 هجری قمری در مصر. ابوسعید گوید او را تصنیف هایی است ولی از آن تصنیفها نامی نبرده است. (از اسماء المؤلفین ج 2 ص 514). رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(تَ قُ)
عباس بن عبدالله بن ابی عیسی الترقفی الباکسائی، مکنی به ابومحمد. یکی از ائمۀ اعیان و ازمکثرین است و از مجتهدان کثیرالحدیث و واسعالروایه و ثقه و صدوق و حافظ است. بطلب حدیث به شام رفت و ازگروهی حدیث شنید، از آن جمله محمد بن یوسف الفریابی است و از وی ابوبکر بن ابی الدنیا و اسماعیل بن محمد الصفار نحوی روایت دارند. او در سال 268 یا 267 هجری قمری درگذشت. و گفته اند ترقف اسم زنی است که این بدان نسبت دارد. (از معجم البلدان). و رجوع به ترقف شود
لغت نامه دهخدا
(تَ قُ)
منسوب است به ترقف که بگمان من از اعمال واسط میباشد. (انساب سمعانی). و رجوع به ترقف شود
لغت نامه دهخدا
(اَ فُ)
مراد عالم ارواح و عالم باطنی است. و مقابل آن آفاقی، عالم ظاهری و عالم اجسام است که دنیا باشد. (ازغیاث اللغات) (از آنندراج). ذهنی. مقابل عینی. و رجوع به انفس و آفاق شود، برکنده و شکسته گردیدن آبله و مانند آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ترکیدن آبله و شکسته شدن آبله و مانند آن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(پُ نَ فَ)
در تداول عوام، پرگوی. پرچانه
لغت نامه دهخدا
(تُ نِ)
نوعی از گیاهان پر شاخ و برگ در امریکای استوایی این گیاه مطبوع و زیبا تا 8 گز ارتفاع دارد و میوۀ آن بسیار خوشبو و خوراکی است
لغت نامه دهخدا
(تِ رَ)
زن پول پرست و تندخوی و خودخواه سیسرون که بوسیلۀ وی مطلقه گردید
لغت نامه دهخدا
(پُ نَ فَ)
عمل و کار پرنفس
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ)
شهوت پرستی و بدفطرتی. (ناظم الاطباء). خبث سریرت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تُ رُ)
از امرای بزرگ غازان خان و یکی از معتمدانی است که وصول و ایصال موقوفات غازان خان را اداره میکرد. رجوع به تاریخ مغول اقبال ص 306 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
غافلی و نادانی. (از برهان) (فرهنگ فارسی معین). پرناسی. فرناسی. و رجوع به برناس و پرناسی شود
لغت نامه دهخدا
(تُ نَ فَ)
هرزه گویی. (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرنسی
تصویر فرنسی
فرانسوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنفیس
تصویر تنفیس
آسایش دادن رهاندن از اندوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر نفسی
تصویر پر نفسی
عمل و کار پر نفس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنفسیه
تصویر تنفسیه
مونث تنفسی. آلات تنفسیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تس نفسی
تصویر تس نفسی
هرزه گویی
فرهنگ لغت هوشیار
سازیست که از مقیدات آلام ذوات - الاوتار که سطح آن مسدس و ساعدش مطول است و بر آن یک وتر بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدنفسی
تصویر بدنفسی
شهوت پرستی، بدفطرتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برناسی
تصویر برناسی
غافلی نادانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنفسی
تصویر تنفسی
هویشی منسوب به تنفس مربوط به تنفس: جهاز تنفس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تر نفسی
تصویر تر نفسی
تر زبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترناس
تصویر ترناس
صدائی را گویند که هنگام تیر انداختن از چله کمان بیرون آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درنفس
تصویر درنفس
((دَ. نَ فَ))
دردم، فوری، بی درنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترناس
تصویر ترناس
((تَ))
صدای زه کمان هنگام انداختن تیر، صدای برخورد گرز و شمشیر و سپر، آواز تار و تنبور، ترنگ
فرهنگ فارسی معین