جدول جو
جدول جو

معنی ترنجبین - جستجوی لغت در جدول جو

ترنجبین
دارویی شبیه خرده نبات با طعم شیرین که از شیرابه یا شبنمی که بر روی شاخه های گیاهی به نام خارشتر جمع و منعقد می گردد تولید می شود، در طب به عنوان مسهل، ملین، تسکین سرفه و درد سینه و شیرین کردن جوشانده ها به کار می رود، ترنگبین، ترانگبین، خارانگبین
تصویری از ترنجبین
تصویر ترنجبین
فرهنگ فارسی عمید
ترنجبین
(تَ رَ جَ / جُ / جِ)
معرب ترانگبین یا ترنگبین است. ترشحات و شیرابه های برگ و ساقه های گیاه خارشتر که از لحاظ شیمیایی نوعی از ’من’ میباشد. در ترکیب ترنجبین ساکارز و ملزیتوز موجود است و آن در تداوی به عنوان ملین استعمال میشود. (فرهنگ فارسی معین) :
ترنجبین و صالم بده که شربت صبر
نمی دهد خفقان فؤاد را تسکین.
سعدی.
من ّ ترنجبین بود و سلوی مرغ بریان بود. (قصص الانبیاء ص 123). و رجوع به ترانگبین و ترنگبین شود
لغت نامه دهخدا
ترنجبین
پارسی تازی گشته ترامگبین ترشحات و شیرابه های برگ و ساقه ای گیاه خار شتر که از لحاظ شیمیایی نوعی از (من) میباشد. در ترکیب ترنجبین ساکارز و ملزیتوز موجوداست. و آن در تداوی بعنوان ملین استعمال میشود
فرهنگ لغت هوشیار
ترنجبین
((تَ رَ جَ))
شیرابه های برگ و ساقه های گیاه خارشتر که ملین بوده و جوشانده آن برای سرفه و درد سینه مفید است
فرهنگ فارسی معین
ترنجبین
گیاه دارویی مشهور
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترانگبین
تصویر ترانگبین
ترنجبین، دارویی شبیه خرده نبات با طعم شیرین که از شیرابه یا شبنمی که بر روی شاخه های گیاهی به نام خارشتر جمع و منعقد می گردد تولید می شود، در طب به عنوان مسهل، ملین، تسکین سرفه و درد سینه و شیرین کردن جوشانده ها به کار می رود، ترنگبین، خارانگبین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جلنجبین
تصویر جلنجبین
گلنگبین، معجونی که با برگ گل، گلاب و عسل درست کنند، گل انگبین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترنجیدن
تصویر ترنجیدن
درهم کشیده شدن، پرچین و شکن شدن، فشرده شدن، افسرده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکنجبین
تصویر سکنجبین
شربتی که از جوشاندن ۱۷۵ جزء قند یا شکر در ۱۰۰ جزء سرکه درست می شود، سرکنگبین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترنگبین
تصویر ترنگبین
ترنجبین، دارویی شبیه خرده نبات با طعم شیرین که از شیرابه یا شبنمی که بر روی شاخه های گیاهی به نام خارشتر جمع و منعقد می گردد تولید می شود، در طب به عنوان مسهل، ملین، تسکین سرفه و درد سینه و شیرین کردن جوشانده ها به کار می رود، ترانگبین، خارانگبین
فرهنگ فارسی عمید
(تَ اَ گَ)
ترنگبین. ترنجبین. دارویی باشدشیرین، گویند مانند شبنم بر خارشتر می نشیند و بعربی من ّ خوانند و ترنجبین معرب آنست. گویند روزی دم صبحی بود که از آسمان مانند برف بر قوم موسی علیه السلام بارید. (برهان). دارویی است که طعم آن شیرین باشد وآن چنان بود که شبنم بر خاراشتر نشیند و ترنگبین شود، و آنرا بتازی من ّ خوانند و معرب آن ترنجبین است. (فرهنگ جهانگیری). دوایی است شیرین مثل شکر که مانند شبنم بر درختی خاص که خاردار می باشد منجمد می گردد. (غیاث اللغات). شیره ای که از خار بدرآید مانند شهد، کذا فی الشرفنامه. و در مدارک مذکور است که آسمان همچو برف می بارید بر قوم موسی علیه السلام وقت صبح، و آنرا بتازی من ّ می گویند. (آنندراج). ترنجبین است و آن شبنمی است که بر خارشتر نشیند و شیرین باشد... و آنرا بعربی من ّ گویند. (آنندراج). شیره ای که از خار شترخوار بدرآید. (شرفنامۀ منیری). شبنمی که بر خارشتر نشیند و مانند انگبین تازه باشد و بعربی من ّ گویند و ترنجبین معرب آن. (فرهنگ رشیدی). دوایی است شیرین که صمغ گیاهی است و معربش ترنجبین است. (فرهنگ نظام). طرانجبین. (دهار). من ّ. (بحر الجواهر). فرازی گوید او را بعربی ترنجبین و طلنجبین گویند و اگر به طاء گویند مرکب از طل و انگبین خواهد بود. و زه گوید اشترخار را در خراسان تو گویند و به فرغانه تونی و بفارسی آر و به اصفهان اشترخار گویند. و بنفسه گوید ترنجبین را از یک نوع از انواع خار حاصل کنند و بدین سبب در میان ترنجبین چوب و خار بینند. (دیگری) گوید معتدلست در گرمی و سردی تر است، در اول شکم نرم کند و سرفه را سود دارد و تب گرم را منفعت کند. (از ترجمه صیدنه) : موسی علیه السلام دعای کرد، خدای عزّوجل دعای او مستجاب کرد و بر سر هر خاری ترانگبین بار آورد و ایشان، آن همی خوردند. (ترجمه طبری بلعمی). و از او (شهر کش) استران نیک خیزد و ترانگبین و نمک سرخ که بهمه جهان ببرند. (حدود العالم).
بطعم شکّر بودم بطبع ماذریون
چنان شدم که ندانم ترانگبین از ماز.
مجلدی.
صد خروار برنج و صد خروار خرما و صد خروار عسل و ناردان و چندین هزار مرغ سمن و چندین مغز بادام وترانگبین و کشمش همه بر شتران بار کرد. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی). و من ّ و سلوی ̍ ازبرای ایشان بخواست، و آن ترانگبین است و سمانه. (مجمل التواریخ).
با خار خشک خاطرم آرد ترانگبین
بادی که بروزد ز نی عسکر سخاش.
خاقانی.
که گر ز شکّر وگل با تو تلختر گوید
نهد زمانه بسان ترانگبینش و خار.
ظهیر فاریابی.
خارکان انگبین بر او رانند
زیرکانش ترانگبین خوانند.
نظامی.
اندر بلا چو نیشکر اندر رجا، نبات
تلخی برای تست چو خار ترنگبین.
مولوی (از آنندراج).
ترانگبین وصالم بده که شربت هجر
نمی کند خفقان فؤاد را تسکین.
سعدی (از آنندراج).
بنده ای از بندگان خاص حق راترانگبین می باید تا چندان که ترانگبین خریدم... (انیس الطالبین بخاری ص 88)
لغت نامه دهخدا
(تَ لَ گَ)
ترنجبین. و آن دارویی باشد شیرین و مانند شبنم بر خار شتر می نشیند. (برهان) (آنندراج). ترنگبین. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء). شیر خشت. (ناظم الاطباء). رجوع به ترنگبین شود
لغت نامه دهخدا
(گُ سَسْ تَ / تِ گَ دی دَ)
از ترنج +یدن، پسوند مصدری. (حاشیۀ برهان چ معین). سخت درهم کشیده و کوفته شدن و چین بهم رسانیدن. (برهان) (ناظم الاطباء). بمعنی سخت و درهم کشیدن و تنگ گرفتن و کوفته شدن و چین بهم رسانیدن. (انجمن آرا) (آنندراج). انقباض. درهم آمدن. فراهم فشرده شدن. تنخیدن:
جان ترنجیداز غم هجران مرا
از نسیم وصل کن درمان مرا.
ابوالعباس.
ترنجیده رویش بسان ترنج
دراز است و باریک قد چون ترنج.
طیان.
بتنجید عذرا چو مردان جنگ
ترنجیدبر بارگی تنگ تنگ
عنصری (از لغت فرس اسدی، چ اقبال ص 69).
لختی بترنج ازقبل دینت میان سخت
از بهر تن ای سست میان چند ترنجی.
ناصرخسرو.
شده برآتش پیکار گوشت پخته و تف
ولیک باز ترنجیده پوست بر تن خام.
مسعودسعد.
سیب بگفت ای ترنج از چه ترنجیده ای
گفت من از چشم بد می نشوم خود جدا.
مولوی (از فرهنگ جهانگیری).
و رجوع به ترنجیدن شود، درشت گردیدن. (برهان) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از آنندراج). و رجوع به ترنجیده و ترنج شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ گَ)
ترنجبین. (ناظم الاطباء). بر وزن و معنی ترنجبین است: و آنرا به عربی من گویند و معرب آن ترنجبین است. (از انجمن آرا). و رجوع به ترانگبین و ترنجبین شود
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ جَ)
معرب ترانگبین. (دهار) (مهذب الاسماء). و آن شیره ای است که از شترغار پدید آید مانند شهد، و در مدارک مذکور است که از آسمان همچو برف میبارید بر قوم مهتر موسی علیه السلام بوقت صبح و آن را به تازی من ّ خوانند. (آنندراج). ترنجبین. عسل گزنکور. رجوع به ترانگبین شود
لغت نامه دهخدا
گل طاوسی. رتم. رتمه. لزان. وزال. دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: گل طاوس اسپانی با گل های زرد و معطر. (دزی ج 1 ص 146)
لغت نامه دهخدا
(تُ رُ)
صفت ترنجان است که بادرنجبویه باشد: حبق الترنجانی. (دزی ج 1 ص 146)
لغت نامه دهخدا
(سَ گَ جَ)
سکنجبین. (ناظم الاطباء). رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(سِ کَ جَ)
معرب سکنگبین و این مرکب است از سک به معنی سرکه و از انگبین به معنی شهد است و این ترکیب زمانه سابق است و فی زماننا بجای شهد قند یا شکر سفید داخل میکنند. (غیاث) (آنندراج) : دفع مضرت (شراب مویزی) سکنجبین و آب و کاسنی و تخم خیار. (نوروزنامه). و نقل (شراب افتادۀ پرورده) ریباس و انار کنند و ازپس او سکنجبین خورند تا زیان ندارد. (نوروزنامه)
لغت نامه دهخدا
حلقه ای فلزی که زنان بمچ دست یا پا کنند: دست برنجن پای برنجن. برنجی
فرهنگ لغت هوشیار
ترشحات و شیرابه های برگ و ساقه ای گیاه خار شتر که از لحاظ شیمیایی نوعی از (من) میباشد. در ترکیب ترنجبین ساکارز و ملزیتوز موجوداست. و آن در تداوی بعنوان ملین استعمال میشود
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته سکنگبین نوشاکی است که از سرکه و انگبین و نانوک (نعناع) فراهم آورند شربتی که از سرکه و انگبین با شکر و قند سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنجانی
تصویر ترنجانی
باد رنجبویه
فرهنگ لغت هوشیار
سخت در هم کشیده و کوفته شدن، چین بهم رساندن چین و شکن شدن، درشت گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
ترشحات و شیرابه های برگ و ساقه ای گیاه خار شتر که از لحاظ شیمیایی نوعی از (من) میباشد. در ترکیب ترنجبین ساکارز و ملزیتوز موجوداست. و آن در تداوی بعنوان ملین استعمال میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلنجبین
تصویر خلنجبین
شربتی که از سرکه و انگبین یا شکر قند سازند سکنجبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلنجبین
تصویر جلنجبین
گل انگبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرنجبین
تصویر طرنجبین
پارسی تازی گشته تر انگبین ترنجبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنگبین
تصویر ترنگبین
ترنجبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنجان
تصویر ترنجان
پارسی تازی گشته ترنگان باد رنگبویه بالنگو از گیاهان باد رنجبویه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنجیدن
تصویر ترنجیدن
((تُ رُ یا تَ رَ دَ))
سخت درهم کشیده شدن، پرچین و شکن شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خلنجبین
تصویر خلنجبین
((خِ لَ جَ))
شربتی که از سرکه و انگبین یا شکر و قند سازند، سکنجبین
فرهنگ فارسی معین
ترنگبین در خواب، مال بی منت است. اگر بیند ترنگبین بسیار داشت یا کسی بدو داد، دلیل که روزی بسیار یابد، از آنجا که امید ندارد و کارهای او به نظام شود. محمد بن سیرین
اگر ترنگبین درخواب دید یا خورد، دلیلش بر سه وجه است. اول: مال و روزی حلال بی منت خلق. دوم: معیشت و گشایش کارها. سوم: کام دل یافتن.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
سکنجبین به خواب، چون شیرین بود، خوردن آن در خواب مال و روزی بود که آسان به دست آید و چون ترش بود، دلیل که مال با غم و اندوه به دست آید. محمد بن سیرین
اگر بیماری، سکنجبین به خواب بیند، اگر شیرین بود شفا یابد، اگر ترش بود، بیماری او به درازا کشد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
رنجیدن
فرهنگ گویش مازندرانی