- ترنجانیدن
- در هم کشیدن
معنی ترنجانیدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بصدا در آوردن چله کمان
به صدا درآوردن زه کمان و مانند آن
رنج دادن کسی را، آزردن
تهدید
رنج داده آزرده
ترک دادن تراک دادن شکاف دادن، منفجر کردن انفجار
بیم دادن ایجاد خوف کردن دچار ترس کردن (کسی را)
رنج داده شده، آزرده شده
جای دادن چیزی را در چیزی یا محلی گنجیدن فرمودن: هزار سلطنت دلبری بدان نرسد که در دلی هنر خویش را بگنجانی. (حافظ)
رنج دادن آزردن
سخت در هم کشیده و کوفته شدن، چین بهم رساندن چین و شکن شدن، درشت گردیدن
باد رنجبویه
رنج دادن، به رنج انداختن، آزرده ساختن، برای مثال چو دانی که بر تو نماند جهان / چه رنجانی از آز جان و روان (فردوسی - ۴/۴ حاشیه)
درهم کشیده شدن، پرچین و شکن شدن، فشرده شدن، افسرده شدن
Afflict
огорчать
quälen
страждати
dręczyć
afligir
affliggere
afligir
affliger
kwellen
दुःख देना
menyiksa
לייסר