خضاب کردن به حنا یا بزعفران. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خضاب کردن با رقان... که زعفران یا حنا باشد. (از المنجد). و فی الحدیث: ثلاثه لاتقربهم الملئکه المترقن، ای المتلطخ بالزعفران. (منتهی الارب)
خضاب کردن به حنا یا بزعفران. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خضاب کردن با رقان... که زعفران یا حنا باشد. (از المنجد). و فی الحدیث: ثلاثه لاتقربهم الملئکه المترقن، ای المتلطخ بالزعفران. (منتهی الارب)
زینت دادن کتاب با رنگ های زیبا، نزدیک به هم نوشتن سطرهای کتاب، نقطه و اعراب گذاشتن بر کلمات، خط کشیدن بر بعضی از ارقام دفتر حساب که معلوم شود آن رقم به حساب آمده است
زینت دادن کتاب با رنگ های زیبا، نزدیک به هم نوشتن سطرهای کتاب، نقطه و اعراب گذاشتن بر کلمات، خط کشیدن بر بعضی از ارقام دفتر حساب که معلوم شود آن رقم به حساب آمده است
بیهوده و بی معنی. (ناظم الاطباء). ترفند. (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 274 ب) : طبع پسر مسعود از گفتن ترقند چون طبع پدر گشت به اشعار طرف بود. سوزنی (از لسان العجم ایضاً). ، دروغ و مکر و فریب و حیله و تزویر. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترفند شود
بیهوده و بی معنی. (ناظم الاطباء). ترفند. (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 274 ب) : طبع پسر مسعود از گفتن ترقند چون طبع پدر گشت به اشعار طرف بود. سوزنی (از لسان العجم ایضاً). ، دروغ و مکر و فریب و حیله و تزویر. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترفند شود
آماس بیضه و فتق. (ناظم الاطباء). بادخایه یعنی دبه که غر و تنج نیز گویند، حکیم سوزنی: عجب آید مرا ز تو که همی چون کشی بادخایه و ترقنج. (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 273 ب)
آماس بیضه و فتق. (ناظم الاطباء). بادخایه یعنی دبه که غر و تنج نیز گویند، حکیم سوزنی: عجب آید مرا ز تو که همی چون کشی بادخایه و ترقنج. (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 273 ب)
زنی که خضاب کند به حنا یا به زعفران. (آنندراج). خضاب کرده به حنا و یا زعفران. (ناظم الاطباء). فی الحدیث: ثلاثه لا تقربهم الملئکه المترقن، ای المتلطخ بالزعفران. (منتهی الارب). و رجوع به ترقن شود
زنی که خضاب کند به حنا یا به زعفران. (آنندراج). خضاب کرده به حنا و یا زعفران. (ناظم الاطباء). فی الحدیث: ثلاثه لا تقربهم الملئکه المترقن، ای المتلطخ بالزعفران. (منتهی الارب). و رجوع به ترقن شود