جدول جو
جدول جو

معنی ترفند - جستجوی لغت در جدول جو

ترفند
مکر، حیله، فریب، شکیل، اشکیل، روغان، احتیال، غدر، گربه شانی، دلام، شید، تنبل، حقّه، دستان، گول، چاره، دغلی، تزویر، قلّاشی، نارو، خدعه، کلک، خاتوله، ریو، نیرنگ، ستاوه، دویل، ترب، کید برای مثال چون خود نکنی چنان که گویی / پند تو بود دروغ و ترفند (ناصرخسرو - ۲۳)، تزویر، دروغ، بیهوده، برای مثال با هنر او همه هنرها یافه / با سخن او همه سخن ها ترفند (فرخی - لغت نامه - ترفند)
تصویری از ترفند
تصویر ترفند
فرهنگ فارسی عمید
ترفند(تَ فَ)
محمد معین در حاشیۀ برهان آرد: از اوستایی ترپ، ترفیات (دزدیدن، با تقلب سرقت کردن) ، پهلوی ترفتینیتن (به حیله ربودن) ، هندی باستان ترپ -، تراپته (انتقال یافتن، تغییر دادن) ، قیاس کنید با تره پو ی یونانی، در فارسی ترب (حیله و مکر) - انتهی. دروغ و تزویرو مکر و حیله باشد. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تزویر و دروغ و مکر بود. (فرهنگ جهانگیری). تزویر و مکر و حیله و زرق. (اوبهی). دروغ. (صحاح الفرس). زرق. (فرهنگ اسدی نخجوانی) :
این چه ترفند است ای بت که همی گوید خلق
که سقر باشد فرجام ترا مستقرا.
خسروانی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 88).
ای آنکه جز از شعر و غزل هیچ نخوانی
هرگز نکنی سیر دل از تنبل و ترفند.
کسائی.
مر مرا ای دروغگوی سترگ
تالواسه گرفت از این ترفند.
خفاف.
یکی مهره باز است گیتی که دیو
ندارد به ترفند او هیچ تیو.
عنصری.
مکر و ترفندت کنون از حد گذشت
شرم دار اکنون از این ترفند چند.
ناصرخسرو.
چون خود نکنی چنانکه گویی
پند توبود دروغ و ترفند.
ناصرخسرو.
نخستین پند خود گیر از دل خویش
وگرنه نیست پندت جز که ترفند.
ناصرخسرو.
گر اهل عهد و پیمانی از اهل خاندانی تو
وگر زین خانه بیرونی بر افسونی و ترفندی.
ناصرخسرو.
پس چه کفارت این چه کفر بود
یا چه بیهوده باشد و ترفند؟
انوری (از شرفنامۀ منیری).
به تلبیس دست ابلیس فروبستی و به ترفند پای دیو در بندکردی. (سندبادنامه ص 238) ، محال. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 88) (اوبهی) (صحاح الفرس) (فرهنگ اسدی نخجوانی) ، ترفنده. (برهان) (فرهنگ جهانگیری) (شرفنامۀ منیری). سخن بیهوده. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 88). بیهوده. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری) :
با هنر او همه هنرها یافه
با سخن او همه سخنها ترفند.
فرخی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 88).
آری چو سخنهای جفای تو شنودم
در گوش نگیرم سخن یافه و ترفند.
امیر معزی.
نزد من قبله دوست، عقل و وفاست
هرچه زین بگذری همه ترفند.
سنایی.
جز مدح تو ترفند بود هرچه نویسم
کردم قلم از نامۀ ترفند شکسته.
سوزنی.
بشعرترفند از ترف بودم و رخبین
به پند و حکمت اکنون چو شکّر و قندم.
سوزنی.
به پند و حکمت پیرانه سر بدولت تو
بود که محو شود شعرهای ترفندم.
سوزنی.
نبود در کلام تو جز عدل
نرود بر زبان تو ترفند.
فخری.
ترفنده نیز بهمین معنی است. ترونده تبدیل فا و واو است و ترکند و ترکنده نیز از تبدیلات فا و کاف است. (انجمن آرا) (آنندراج). ترفنده و ترکند و ترکنده. (فرهنگ رشیدی). و رجوع به همین کلمات شود
لغت نامه دهخدا
ترفند
دروغ و تزویر ومکر و حیله باشد
تصویری از ترفند
تصویر ترفند
فرهنگ لغت هوشیار
ترفند((تَ فَ))
بیهوده، تزویر، حیله
تصویری از ترفند
تصویر ترفند
فرهنگ فارسی معین
ترفند
حیله، مکر، حقه
تصویری از ترفند
تصویر ترفند
فرهنگ واژه فارسی سره
ترفند
تزویر، چاره، حیله، دروغ، شعبده، فریب، مکر، سخن بیهوده، محال
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تروند
تصویر تروند
(دخترانه)
میوه تازه رسیده، نوبر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ترفنج
تصویر ترفنج
سخت، دشوار، برای مثال راهی آسان و راست بگزین ای دوست / دور شو از راه بی کرانۀ ترفنج (رودکی - ۵۲۱)، راه باریک و دشوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برفند
تصویر برفند
ترفند، مکر، حیله، فریب، شکیل، اشکیل، روغان، احتیال، غدر، گربه شانی، دلام، شید، تنبل، حقّه، دستان، گول، چاره، دغلی، تزویر، قلّاشی، نارو، خدعه، کلک، خاتوله، ریو، نیرنگ، ستاوه، دویل، ترب، کید، تزویر، دروغ، بیهوده، برای مثال با هنر او همه هنرها یافه / با سخن او همه سخن ها ترفند (فرخی - لغت نامه - ترفند)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرفند
تصویر پرفند
پرمکر، مکار، حیله گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترکند
تصویر ترکند
ترفند، مکر، حیله، فریب، شکیل، اشکیل، روغان، احتیال، غدر، گربه شانی، دلام، شید، تنبل، حقّه، دستان، گول، چاره، دغلی، تزویر، قلّاشی، نارو، خدعه، کلک، خاتوله، ریو، نیرنگ، ستاوه، دویل، ترب، کید، تزویر، دروغ، بیهوده، برای مثال با هنر او همه هنرها یافه / با سخن او همه سخن ها ترفند (فرخی - لغت نامه - ترفند)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تروند
تصویر تروند
ترفند، مکر، حیله، فریب، شکیل، اشکیل، روغان، احتیال، غدر، گربه شانی، دلام، شید، تنبل، حقّه، دستان، گول، چاره، دغلی، تزویر، قلّاشی، نارو، خدعه، کلک، خاتوله، ریو، نیرنگ، ستاوه، دویل، ترب، کید، تزویر، دروغ، بیهوده، برای مثال با هنر او همه هنرها یافه / با سخن او همه سخن ها ترفند (فرخی - لغت نامه - ترفند)
فرهنگ فارسی عمید
(تَ غَ)
عضو یا مفصل که بر اثر غلبۀ بلغم یا رطوبت از حرکت بازماند، و بعربی فلج گویند و نتیجۀ یک علت مزمن است. (از لسان العجم شعوری ورق 274 ب). فالج و مفصل عاری از حرکت. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترغده شود
لغت نامه دهخدا
(تَ تَ)
بیهوده و بی فایده و بی مصرف. (ناظم الاطباء). و رجوع به لسان العجم شعوری ج 1 ص 275 شود. ظاهراً مصحف ترفند است. رجوع به ترفند شود
لغت نامه دهخدا
(تَمَ / تِ مِ)
نام شهری است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ وَ)
ترونده. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). میوۀ نورس و نوباوه را گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). میوه ای را گویند که نخست رسیده باشد و آنرا نوباوه نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری). نوباوه. (فرهنگ رشیدی). میوۀ رسیده که آنرا نوبر و نوباوه نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) ، بمعنی ترفنده است. (فرهنگ جهانگیری). مرادف ترفند و ترفنده نیز گفته اند. (فرهنگ رشیدی). ترب. (شرفنامۀ منیری). بمعنی مکر و حیله و تزویر و دروغ و فریب باشد. (برهان). مکر و حیله و تزویر، فسانه، محال، بیهوده و وعده دروغ وشکستن عهد. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترونده شود
لغت نامه دهخدا
(تَ فَ)
راه باریک و دشوار باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 69) (فرهنگ اسدی نخجوانی) (برهان) (فرهنگ جهانگیری) (شرفنامۀ منیری) (اوبهی) (فرهنگ رشیدی). باریک و دشوار. (انجمن آرا) (آنندراج) :
راهی کو راستست بگزین ای دوست
دور شو از راه بی کرانه و ترفنج.
رودکی (از لغت فرس اسدی ایضاً).
ره دوزخ خوش و نغز و وسیع است
ره مینوست بس دشوار و ترفنج.
شیخ روزبهان بقلی (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مهتر و بزرگ گردانیدن و بزرگ داشتن، یقال: رفّد فلان (مجهولاً) ، ای سوّد و عظم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، نوعی از رفتار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نوعی از رفتار شبیه هروله. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ قَ)
بیهوده و بی معنی. (ناظم الاطباء). ترفند. (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 274 ب) :
طبع پسر مسعود از گفتن ترقند
چون طبع پدر گشت به اشعار طرف بود.
سوزنی (از لسان العجم ایضاً).
، دروغ و مکر و فریب و حیله و تزویر. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترفند شود
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ)
دروغ و تزویر و مکر و حیله و فریب باشد. (برهان) (آنندراج). بیهوده و بی معنی و مکر و حیله و فریب. (ناظم الاطباء). ترفند. و رجوع به ترفند و ترفنده و ترکنده شود
لغت نامه دهخدا
(بَفَ)
ترفند. مکر و حیله و فریب. (آنندراج). حیله و فریب و خیانت و غدر. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(پُ فَ)
در تداول عوام، پرفن. محیل. مکّار. محتال
لغت نامه دهخدا
(تَ نَ)
تموج و موجزدگی و لطمۀ دریا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ)
پارچه ای باشد که آنرا تر کنند و بر زخم کارد و شمشیر و امثال آن بندند. (برهان) (از ناظم الاطباء). پارچه ای باشد که آنرا تر کنند و بر زخم کارد و شمشیر و مثال آن بندند تا خون بایستد. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تُ فَ)
مرغی خرد و کوچک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ فَ دَ / دِ)
بمعنی ترفند است که دروغ و بیهوده و تزویر و مکر و حیله باشد و به این معنی بجای حرف ثالث، قاف هم بنظر آمده است. (برهان). بیهوده باشد. (اوبهی). همان ترفند مذکور. (شرفنامۀمنیری) (ناظم الاطباء). و رجوع به ترفند و ترقند و ترکند و ترکنده شود، بمعنی ترس و بیم هم هست. (برهان) (ناظم الاطباء) (از شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرفند
تصویر پرفند
پرفن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترفنج
تصویر ترفنج
راه باریک و دشوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترفید
تصویر ترفید
مهتر گرداندن بزرگ کردن بر کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترقند
تصویر ترقند
بیهوده و بی معنی، ترفند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترکند
تصویر ترکند
تزویر و مکر و حیله و فریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تروند
تصویر تروند
ترفند، میوه نارس و نوبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترتند
تصویر ترتند
بیهوده و بی فایده و بی مصرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترفنده
تصویر ترفنده
بیهوده محال، تزویر مکر حیله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترفنج
تصویر ترفنج
((تَ فَ))
راه باریک و دشوار
فرهنگ فارسی معین