معنی برفند - فرهنگ فارسی عمید
معنی برفند
- برفند
- ترفند، مکر، حیله، فریب، شکیل، اشکیل، روغان، احتیال، غدر، گربه شانی، دلام، شید، تنبل، حقّه، دستان، گول، چاره، دغلی، تزویر، قلّاشی، نارو، خدعه، کلک، خاتوله، ریو، نیرنگ، ستاوه، دویل، ترب، کید، تزویر، دروغ، بیهوده، برای مثال با هنر او همه هنرها یافه / با سخن او همه سخن ها ترفند (فرخی - لغت نامه - ترفند)
تصویر برفند
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با برفند
برفند
- برفند
- ترفند. مکر و حیله و فریب. (آنندراج). حیله و فریب و خیانت و غدر. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
بربند
- بربند
- تسمه ای که با آن زین را به سینۀ اسب می بستند
بره بند
فرهنگ فارسی عمید