- ترغ
- اسبی باشد سرخ رنگ که آنرا کهر خوانند
معنی ترغ - جستجوی لغت در جدول جو
- ترغ ((تُ رْیا تُ رُ))
- اسب سرخ رنگ
- ترغ
- اسب سرخ رنگ، کهر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ترکی گنجشک
طعام و شراب نوعی بافته سرخ رنگ ابریشمی نوعی بافته سرخ رنگ ابریشمی
خشم گرفتن، خشم کردن
نوعی حریر سرخ رنگ
وا دارد
برانگیختن، وا داشتن
برانگیختن، انگیزش
سست گردانیدن
جمع ترغیب
رغبت نمودن، راغب کردن
ناگهان بغضب آمدن
گرفته شده و ترنجیده
پاسبان و پاسداری شب شبگرد پاسدار شبانه
ترکی نگهبانی
غالب و سرکش
ترنجیده، به هم کشیده، دردمند، عضوی از بدن که رنجور و دردناک باشد، ترکیده، برای مثال ز بس کوب از زمانه یافت دشمنت / همه اعضای او گشته ترغده (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۸)
راغب کردن، به رغبت آوردن، خواهان کردن
سرکش، غالب، حکمی که از روی تسلط و چیرگی داده شود
Cajole, Exhort
Inducement
льстить , призывать
уговаривать
побуждение
schmeicheln, ermahnen
überreden
Anreiz
лестити , закликати
умовляти