جدول جو
جدول جو

معنی ترشرویی - جستجوی لغت در جدول جو

ترشرویی(تُ / تُ رُ رو)
درهم کشیدگی روی و درشتی. (ناظم الاطباء). ترشروئی. بداخمی:
نه بس شیرین شد این تلخ دوتاپشت
چه شیرین کز ترشرویی مرا کشت.
نظامی.
از آن آتش که بر خاطر گذر کرد
ترشرویی به شیرین در اثر کرد.
نظامی.
همان ساعت که ایشان بپای قلعه رسیدند، روز از ترشرویی نقاب سحاب فروگذاشت. (جهانگشای جوینی).
از ترشرویی ّ دشمن در جواب تلخ دوست
کم نگردد شورش طبع سخن شیرین من.
سعدی.
مهر محکم شود ز خوشخویی
دوستی کم کند ترشرویی.
اوحدی.
ترشرویی های صبرم تلخی حسرت فزود
غالباً امداد صفرا می کند لیموی من.
طالب آملی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ترشرویی
توتّرٌ
تصویری از ترشرویی
تصویر ترشرویی
دیکشنری فارسی به عربی
ترشرویی
Sulkiness
تصویری از ترشرویی
تصویر ترشرویی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ترشرویی
maussaderie
تصویری از ترشرویی
تصویر ترشرویی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ترشرویی
רַטנוּת
تصویری از ترشرویی
تصویر ترشرویی
دیکشنری فارسی به عبری
ترشرویی
Schmolligkeit
تصویری از ترشرویی
تصویر ترشرویی
دیکشنری فارسی به آلمانی
ترشرویی
похмурість
تصویری از ترشرویی
تصویر ترشرویی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ترشرویی
nadąsanie
تصویری از ترشرویی
تصویر ترشرویی
دیکشنری فارسی به لهستانی
ترشرویی
闷闷不乐
تصویری از ترشرویی
تصویر ترشرویی
دیکشنری فارسی به چینی
ترشرویی
rabugice
تصویری از ترشرویی
تصویر ترشرویی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ترشرویی
musoneria
تصویری از ترشرویی
تصویر ترشرویی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ترشرویی
malhumor
تصویری از ترشرویی
تصویر ترشرویی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ترشرویی
mokken
تصویری از ترشرویی
تصویر ترشرویی
دیکشنری فارسی به هلندی
ترشرویی
拗ねた態度
تصویری از ترشرویی
تصویر ترشرویی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ترشرویی
ความไม่พอใจ
تصویری از ترشرویی
تصویر ترشرویی
دیکشنری فارسی به تایلندی
ترشرویی
kemurungan
تصویری از ترشرویی
تصویر ترشرویی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ترشرویی
नाराज़गी
تصویری از ترشرویی
تصویر ترشرویی
دیکشنری فارسی به هندی
ترشرویی
خفگی
تصویری از ترشرویی
تصویر ترشرویی
دیکشنری فارسی به اردو
ترشرویی
বিরক্তিভাব
تصویری از ترشرویی
تصویر ترشرویی
دیکشنری فارسی به بنگالی
ترشرویی
huzuni
تصویری از ترشرویی
تصویر ترشرویی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ترشرویی
угрюмость
تصویری از ترشرویی
تصویر ترشرویی
دیکشنری فارسی به روسی
ترشرویی
삐침
تصویری از ترشرویی
تصویر ترشرویی
دیکشنری فارسی به کره ای
ترشرویی
somurtkanlık
تصویری از ترشرویی
تصویر ترشرویی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تندرویی
تصویر تندرویی
بداخمی، اخم، چین و شکنی که هنگام نارضایتی، عصبانیت یا فکر کردن بر پیشانی و ابرو می افتد، سخت رویی، تجهّم، عبس، ترش رویی، عبوس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زردرویی
تصویر زردرویی
زردی رنگ چهره، کنایه از شرمندگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترش رویی
تصویر ترش رویی
اخم، چین و شکنی که هنگام نارضایتی، عصبانیت یا فکر کردن بر پیشانی و ابرو می افتد، عبس، تندرویی، عبوس، سخت رویی، تجهّم
فرهنگ فارسی عمید
(تُ / تُ رُ رو)
ترش رخساره، کنایه از ناخوش و بیدماغ. (آنندراج). ترشرو. عبوس:
ما سیکی خوار نیک، تازه رخ و صلحجوی
تو سیکی خوار بد، جنگ کن و ترشروی.
منوچهری.
مدبرروی و پلیدجامه و ترشروی مباش. (منتخب قابوسنامه ص 216). و خداوند قطرب... ترش روی و گرفته و اندوهمند باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و خداوند علت (آماس سپرز) ترشروی و با غم و وسواس و اندیشه های بد بود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
اگر حنظل خوری از دست خوشخوی
به از شیرینی از دست ترشروی.
(گلستان).
ز دست ترش روی خوردن تبرزد
چنان تلخ باشد که گویی تبر زد.
سعدی (کلیات چ مظاهر مصفا ص 817).
گو ترش روی باش و تلخ سخن
زهر شیرین لبان شکر باشد.
سعدی (کلیات چ مظاهر مصفا ص 424).
و رجوع به ترش و ترشرو شود.
- ترشروی نشستن، ترش نشستن. کج خلق و گرفته در مجلس بودن. گرفته و عبوس نشستن:
ای دل تو شاد باش که آن یار تندخو
بسیار ترشروی نشیند ز بخت خویش.
سعدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تُ / تُ رُ رو)
ترشرویی. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرخرویی
تصویر سرخرویی
حالت و کیفیت سرخرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشرویی
تصویر خوشرویی
عمل خوشرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر رویی
تصویر پر رویی
بی شرمی بی حیایی دریدگی وقاحت مقابل کم رویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترشروی
تصویر ترشروی
نا خوش وبی دماغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترش رویی
تصویر ترش رویی
بد خویی تند خویی عصبانیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زردرویی
تصویر زردرویی
شرمندگی، خجالت
فرهنگ فارسی معین
اخموگری، رفتار سرسختانه
دیکشنری اردو به فارسی