- ترسخ
- چرکین شدن
معنی ترسخ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ثابت تر، استوارتر، پای بر جاتر
انتقال یافتن نفس انسانی بجسم معدنی
در گل و لای افتادن
سست و حقیر شدن
سپرسان
قوس و قزح، قوه وهم
کم جرات، کسی که دچار بیم و ترس شود، بسیار ترس
سالوسی مرد مفریبی ظاهر پرستیدن، سالوسی کردن، ظاهر پرستی، سالوسی، جمع ترسمات
نامه نگاری، رساله نوشتن
بالش زیر سر نهادن
ترسنده و بیم برنده و واهمه کننده را گویند
قطعه قطعه شدن
مسخ شدن و تبدیل صورت یافتن
شوخگینی چرکینی
هر چیز نفیس و کمیاب
هر چیز نفیس و کمیاب، تنسق
رساله نوشتن، نامه نوشتن، نامه نگاری
قطعه قطعه شدن، ریز ه ریزه شدن، زایل شدن موی از پوست
عیسوی مذهب، مسیحی، نصرانی، راهب، ترسنده، بیم دارنده
واحد اندازه گیری مسافت، تقریباً برابر با ۶ کیلومتر
کسی که از هر چیزی بترسد و بیهوده دچار ترس و بیم شود، کم جرئت، کم دل
رنگین کمان، کمانی مرکب از هفت رنگ که از تجزیۀ نور خورشید در قطرات باران ایجاد می شود، تربسه، رخش، آژفنداک، سدکیس، ایرسا، نوسه، آلیسا، نوس، تربیسه، آزفنداک، کلکم، آفنداک، سرگیس، تیراژی، درونه، تویه، آدینده، سرویسه، سویسه، شدکیس، توبه، قوس و قزح، اغلیسون، نوشه، کرکم، تیراژه، سرکیس، قزح
فرسنگ، آن مسافت سه میل باشد که دوازده هزار گز یا ده هزار گز شود، قریب شش کیلومتر
Cowardly, Craven, Lilylivered, Pusillanimous, Timid, Timorous
трусливый , робкий
feige, schüchtern, ängstlich
боязкий , боягузливий , сором'язливий
tchórzliwy, nieśmiały, bojaźliwy