جدول جو
جدول جو

معنی ترایان - جستجوی لغت در جدول جو

ترایان
(تَ)
در حال تراییدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تراییدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برسیان
تصویر برسیان
(پسرانه)
نام گیاهی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برلیان
تصویر برلیان
(دخترانه)
الماس تراش داده شده که درخشش و زیبایی خاصی دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آترابان
تصویر آترابان
(پسرانه)
نگهبان آتش، پیشوای دینی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رایان
تصویر رایان
(دخترانه)
نام کوهی در حجاز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ترنیان
تصویر ترنیان
(دخترانه)
سبدی که از شاخه های بید می بافند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گرایان
تصویر گرایان
در حال گراییدن، گراینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرایان
تصویر سرایان
در حال سرودن، در حال آوازخوانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درایان
تصویر درایان
در حال حرف زدن، دراینده، گوینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترنیان
تصویر ترنیان
سبد بزرگی که از ترکه های درخت می بافند، تریان، ترینان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تریان
تصویر تریان
ترنیان، سبد بزرگی که از ترکه های درخت می بافند، ترینان
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
قصبۀ مرکز دهستان بخش حومه شهرستان فردوس. دارای 3246 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، زعفران، پنبه، زیره و باغات و ابریشم است. شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی است. مزارع انجیربر، زاهد جلال، کلاتۀ محمد عبدالله ، کلاتۀ یوسف شاه ولی، کلاتۀموسی جزء این قصبه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9). نام جائی است در خراسان. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نام شهری است در خطۀ راجپوتانا واقع در حوزۀ جونپور و 126هزارگزی شمال شرقی آن، رایان دارای قلعه ای بسیار بلند و باشکوه میباشد، (از قاموس الاعلام ترکی)
دهی است بناحیۀ اعلم، (منتهی الارب)، قریه ای است از قراء ناحیۀ اعلم همدان، (از معجم البلدان)
کوهی است به حجاز، (منتهی الارب) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
طبقی بود که از بید بافند بر مثال سله. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 327). چیزی باشد از شاخ بید بافته بر مثال طبقی. (حاشیۀ همین کتاب). چپینی باشد بر مثال طبقی ازبید. (فرهنگ اسدی نخجوانی). طبقی بافته که از شاخ بید بافند. (صحاح الفرس). ترنیان. (فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء). طبقی را نیز گویند که از شاخ بید بافند. (برهان). طبقی که از شاخه های بید بافند. (فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (آنندراج). و چپین نیز گویند. (فرهنگ رشیدی). چیزی باشد مثال طبقی از شاخ درخت بافند. (اوبهی). سبدی که از شاخه های بید سازند. (ناظم الاطباء). ترینان. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) :
بیرون شد پیرزن سوی سبزه
و آورد پژند چیده بر تریان.
اسماعیل رشیدی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 327).
برای مطبخت از کشتزار چرخ آرند
بقول بر طبق مه بصورت تریان.
فخری (از انجمن آرا).
، طبق چوبین. (برهان) (ناظم الاطباء). و رجوع به ترنیان و ترینان شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
دهی از دهستان چهار اویماق است که در بخش قره آغاج و شهرستان مراغه و 38 هزارگزی قره آغاج و 27 هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 113 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و محصول آنجا غله است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گَ / گِ)
در حال گرائیدن. متمایل. مایل. گراینده:
ز شاه سرافرازو خورشیدچهر
مهست و به کامش گرایان سپهر.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(سَ)
خوانندگی وگویندگی. (برهان) (آنندراج). سراینده:
چو بلبل سرایان چو گل تازه روی
زشوخی درافکنده غلغل به کوی.
سعدی.
، نغمه سرائی کنان. (برهان) (آنندراج). در حال سراییدن:
به مسجد درآمد سرایان و مست
می اندر سر و ساتگینی بدست.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(تَ)
در حال تراویدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نام مرض اسهال است. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تْرا / تِ)
مارکوس اولپیوس تراژانوس کرینیتوس. یکی از امپراتوران بزرگ روم است که بسال 52 میلادی در ایتالیکا (اسپانیا) متولد شد. پدرش مردی نوخاسته بود و مورد حمایت امپراتور وسپازین قرار گرفت و بمقام کنسولی رسید. تراژان ابتدا در خدمت سپاهی پدر قرار داشت و سپس او هم بمقام کنسولی و بفرماندهی سپاه رسید، آنگاه امپراتور نروا او را بجانشینی خود برگزید. وی پس از درگذشت نروا بسال 98 میلادی به امپراتوری روم رسید. او با کارهای مفیدی که انجام میداد سنای روم را بشدت پیرو خویش ساخت و مانند امپراتور نروا به حمایت کودکان فقیر همت گماشت. وی در پیشرفت امور کشاورزی کوشش فراوان کرد و نسبت به تفرقه اندازان بی رحمانه رفتار می کرد. مردی زیرک و کاردان و بلندپرواز بود و از مکاتبات او برمی آید که در فراگرفتن مطالب، جدی بلیغ داشت. تراژان نسبت به مسیحیان ظلم و بیدادگری فراوان کرد. وی در ساختن ابنیه علاقۀ فراوان داشت و در عین حال تشکیلات دهنده قابل توجه و سرداری کم نظیر بشمار می آمد. او بماوراء دانوب حمله برد و داکی ها یا داس ها را شکست داد و بسال 114 میلادی بطرف مشرق حمله برد و ارمنستان را بتصرف درآورد و مقدمات جنگ بزرگی را با خسرو (اشک بیست وچهارم) فراهم ساخت ودر سال 116 میلادی پارتها را شکست داد و از دجله گذشت وشهر تیسفون را تصرف کرد. خسرو اشکانی با خانواده و خزانه از شهر گریخت زیرا صلاح نمیدید که در دشت با قشون روم درآویزد. در آخر سال 116 میلادی طغیان مردم ایران بر ضد لشکریان تراژان شروع شد و کوشش های امپراتور روم مفید واقع نگردید و ناگزیر به عقب نشینی گشت و هنوز کار بسامان نرسیده بود که تراژان در سال 117 میلادی درگذشت و آن همه کوشش های امپراتور بلندپرواز روم که می خواست مانند اسکندر جهانگشایی کند بی نتیجه ماند. و رجوع به تاریخ ایران باستان ج 3 صص 2469- 2487 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ ترسا. مسیحیان. پیروان دین مسیح: یکی گروه آنند که گویند صانع یکی بیشست، چون ترسایان. (جامع الحکمتین ناصرخسرو ص 31). و دیگر صنف ترسایان اند که گویند که خداسه است و هر سه یکی است. (جامع الحکمتین ص 32). هر گروهی به پیغامبری بیستادندی چنین که ایستاده اند که ترسایان بر پنج روز ایستاده اند. (جامع الحکمتین ص 165). اهل الکتاب، جهودان و ترسایان. (ترجمان القرآن)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مصحف تریان. (حاشیۀ برهان چ معین). طبقی باشدکه از شاخهای بید ببافند و آنرا جهیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری). سبدی و طبقی باشد پهن که از چوب شاخهای بید بافند. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). و به تقدیم تحتانی بر نون هم بنظر آمده است که بر وزن نریمان باشد. (برهان) (از انجمن آراء) (از آنندراج). و رجوع به تریان و ترینان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از آلایان
تصویر آلایان
در حال آلودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برلیان
تصویر برلیان
الماس بی رنگ و شفافتراش یافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترایمان
تصویر ترایمان
نام مرض اسهال می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرایان
تصویر سرایان
سراینده، در حال سرودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرایان
تصویر گرایان
در حال گرائیدن، متمایل، مایل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اربیان
تصویر اربیان
از جانوران ملخ دریایی میگو از گیاهان: بابونه سگ میگو، بابونه سگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبایان
تصویر آبایان
نام کوهیست که گویند ارتفاع آن چهل فرسنگ است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنایان
تصویر بنایان
جمع بنا، رمن ساختگی والاد گران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تریان
تصویر تریان
طبق چوبین، طبقی که از شاخ بید بافند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
خراشیدن و پاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرایان
تصویر سرایان
((سَ))
سراینده، در حال سرودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تریان
تصویر تریان
((تَ یا تِ))
طبق چوبین، طبقی که از شاخ بید بافند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تازیان
تصویر تازیان
اعراب
فرهنگ واژه فارسی سره