جدول جو
جدول جو

معنی تراکیدن - جستجوی لغت در جدول جو

تراکیدن(گَ زَ تَ)
شکافتن و شکافته شدن، صدا کردن در شکافتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تراکیدن
صدا کردن در شکافتن
تصویری از تراکیدن
تصویر تراکیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تراویدن
تصویر تراویدن
خارج شدن یا نشت کردن آب یا مایع دیگر از درون چیزی، ترشح کردن، تراوش کردن، چکیدن، تراوش، تلابیدن، ترابیدن، برای مثال گر دایرۀ کوزه ز گوهر سازند / از کوزه همان برون تراود که در اوست (بابا افضل - ۲۳ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
ستردن موی از بدن با تیغ، جدا کردن پوسته یا ورقه های نازک از چوب یا فلز با رنده یا سوهان یا چرخ، تراش دادن، صاف کردن چوب یا تخته، خراشیدن و پاک کردن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترابیدن
تصویر ترابیدن
تراویدن، خارج شدن یا نشت کردن آب یا مایع دیگر از درون چیزی، ترشح کردن، تراوش کردن، چکیدن، تراوش، تلابیدن، برای مثال بخل همیشه چنان ترابد از آن روی / کآب چنان از سفال نو بترابد (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
(گَ زَ رَ / رِ دَ)
ستردن موی و جز آن. (ناظم الاطباء). از تراش + یدن (مصدری) ، پهلوی ’تاشیتن’... سغدی ’تش’ (بریدن)... گورانی ’تاشن’، گیلکی ’بتاشتن’، طبری ’بتاشیین’. ستردن موی و جز آن. (حاشیۀ برهان چ معین) :
ز شوخی و مردم خراشیدنش
فرج دید در سر تراشیدنش.
(بوستان).
، رندیدن. (ناظم الاطباء) (لغت محلی شوشتر). رنده کردن. (حاشیۀ برهان چ معین). خراشیدن. خراطی کردن. (ناظم الاطباء) :
تیر را تا نتراشی نشود راست همی
سرو را تا که نپیرائی والا نشود.
منوچهری.
، با آلتی از روی جسمی جزٔجزء برگرفتن چنانکه با رنده از روی چوب یا با کمچه از روی خیار و هندوانه و جز آنها. (یادداشت بخط مؤلف) :
از زمی این پشتۀ گل برتراش
قالب یک خشت زمین گو مباش.
نظامی.
همه در بند کار خویش باشند
همه در کار خون دل تراشند.
نظامی.
، حک کردن. (حاشیۀ برهان چ معین) (ناظم الاطباء) ، محو کردن. (ناظم الاطباء). ستردن چنانکه گل خشک شده را از جامه باکاردی یا تختۀ لبه تیز. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
چو گاو ریخن آلوده، طبع او در شعر
همی تراشد آلایش از سرین و سرو.
سوزنی.
، درست کردن. (ناظم الاطباء) :
کمال، وصف میانش اگر کنی تحریر
قلم بباید باریکتر تراشیدن.
کمال خجندی.
، ساختن و ایجاد کردن. (آنندراج). با آلتی بصورت مقصود درآوردن جسمی را چنانکه خراط قلیان را و بت گر وبت تراش بت را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
تراشید تابوتش از عود خام
بدو بر زده بند زرین ستام.
فردوسی.
در حال نجاری طلب کرد تا صندوق بتراشد. (قصص ص 90).
ز چوب خشک خوبان می تراشند آشنا قدسی
مگر چون زلفشان از شانه هر سو محرمی دارد.
(از آنندراج).
از سخن حاصل او آینه سان دست تهی است
ساده لوحی که تراشد سخن از روی سخن.
محسن تأثیر (از آنندراج).
، جعل کردن و برساختن. ایجاد کردن و به تصنع ساختن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- بهانه تراشیدن، ایجاد کردن دلیل و علتی که نبوده است.
- دروغ تراشیدن، ساختن و جعل کردن خبری.
- سخن تراشیدن، صاحب انجمن آرا آرد: و سخنگوئی و شاعری را نیز سخن تراشی گویند چنانکه خاقانی گفته:
ختم است برغم چند تاشی
بر خاقانی سخن تراشی.
- انتهی.
رجوع به تراش (ترکیب سخن تراش) شود.
- سرخر تراشیدن، بحیلت کسی را موجب زحمت و از کار بازداشتن کسی دیگر کردن. ایجاد مزاحم کردن برای کسی.
- مدعی تراشیدن، بحیله ایجاد کردن مدعی برای کسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترابیدن
تصویر ترابیدن
ترواش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
خراشیدن و پاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترازیدن
تصویر ترازیدن
ساختن و آراستن و زینت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراویدن
تصویر تراویدن
تراوش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراویدن
تصویر تراویدن
((تَ دَ))
تراوش کردن و چکیدن آب و مانند آن، ترابیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
((تَ دَ))
ستردن موی به وسیله تیغ از بدن، سابیدن چوب یا فلز به وسیله سوهان یا رنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترابیدن
تصویر ترابیدن
((تَ دَ))
تراوش کردن و چکیدن آب و مانند آن، تراویدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
للحلاقة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
Carve, Whittle
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
sculpter, tailler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
조각하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
彫刻する , 彫刻する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
খোদাই করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
oymak, yontmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
kuchonga
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
तराशना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
نقش نکالنا , تراشنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
לפסל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
tallar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
mengukir, memahat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
แกะสลัก , แกะสลัก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
snijden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
scolpire, intagliare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
esculpir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
rzeźbić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
вирізати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
schnitzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
вырезать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
雕刻 , 削
دیکشنری فارسی به چینی