خارج شدن یا نشت کردن آب یا مایع دیگر از درون چیزی، ترشح کردن، تراوش کردن، چکیدن، تراوش، تلابیدن، ترابیدن، برای مثال گر دایرۀ کوزه ز گوهر سازند / از کوزه همان برون تراود که در اوست (بابا افضل - ۲۳ حاشیه)
خارج شدن یا نشت کردن آب یا مایع دیگر از درون چیزی، ترشح کردن، تراوش کردن، چکیدن، تَراوِش، تَلابیدن، تَرابیدن، برای مِثال گر دایرۀ کوزه ز گوهر سازند / از کوزه همان برون تراود که در اوست (بابا افضل - ۲۳ حاشیه)
چکیدن. (جهانگیری). چکیدن و تراوش کردن آب و امثال آن باشد. (برهان). رفتن آب به پالا اندک اندک و چکیدن بنرمی و آهستگی. (آنندراج). چکیدن وتراوش کردن و ترشح نمودن و رشحه رشحه خارج شدن آب و شراب و جز آن. (ناظم الاطباء). ترشیح. (مجمل اللغه). ترشح. (دهار). ترابیدن. زهیدن. پالائیدن: چه خوش بزمی که باشد جلوه گر آن رشک ماه آنجا تراود آفتاب از سایۀ برق نگاه آنجا. ملا حاجی (از آنندراج). آب می گردد دل سنگین خصم از عجز من می تراود آتش از انگشت زنهارم چو شمع. صائب (از آنندراج). نه ز کم ظرفیست گررازم تراوید از درون خس برون افتد چو آید قلزم اندر اضطراب. قاآنی
چکیدن. (جهانگیری). چکیدن و تراوش کردن آب و امثال آن باشد. (برهان). رفتن آب به پالا اندک اندک و چکیدن بنرمی و آهستگی. (آنندراج). چکیدن وتراوش کردن و ترشح نمودن و رشحه رشحه خارج شدن آب و شراب و جز آن. (ناظم الاطباء). ترشیح. (مجمل اللغه). ترشح. (دهار). ترابیدن. زهیدن. پالائیدن: چه خوش بزمی که باشد جلوه گر آن رشک ماه آنجا تراود آفتاب از سایۀ برق نگاه آنجا. ملا حاجی (از آنندراج). آب می گردد دل سنگین خصم از عجز من می تراود آتش از انگشت زنهارم چو شمع. صائب (از آنندراج). نه ز کم ظرفیست گررازم تراوید از درون خس برون افتد چو آید قلزم اندر اضطراب. قاآنی
تراویدن، خارج شدن یا نشت کردن آب یا مایع دیگر از درون چیزی، ترشح کردن، تراوش کردن، چکیدن، تراوش، تلابیدن، برای مثال بخل همیشه چنان ترابد از آن روی / کآب چنان از سفال نو بترابد (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۱۳)
تَراویدن، خارج شدن یا نشت کردن آب یا مایع دیگر از درون چیزی، ترشح کردن، تراوش کردن، چکیدن، تَراوِش، تَلابیدن، برای مِثال بخل همیشه چنان ترابد از آن روی / کآب چنان از سفال نو بترابد (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۱۳)
ستردن موی از بدن با تیغ، جدا کردن پوسته یا ورقه های نازک از چوب یا فلز با رنده یا سوهان یا چرخ، تراش دادن، صاف کردن چوب یا تخته، خراشیدن و پاک کردن چیزی
ستردن موی از بدن با تیغ، جدا کردن پوسته یا ورقه های نازک از چوب یا فلز با رنده یا سوهان یا چرخ، تراش دادن، صاف کردن چوب یا تخته، خراشیدن و پاک کردن چیزی