- تراز
- بیلان، طراز، نمره، رتبه، سطح، میزان
معنی تراز - جستجوی لغت در جدول جو
- تراز
- آلتی که بوسیله آن پستی و بلندی سطح چیزی را معلوم کنند
- تراز
- ابزاری که به وسیلۀ آن پستی و بلندی سطح چیزی را معلوم می کنند و آن عبارت از یک لولۀ شیشه ای است که مایعی با یک حباب هوا در آن وجود دارد و آن را در یک قاب یا پایۀ چوبی یا فلزی قرار داده و هرگاه آن را روی یک سطح افقی و هموار بگذارند حباب هوا در وسط تراز می ایستد و اگر در جای ناهموار و پست و بلند بگذارند حباب هوا به طرف راست یا چپ می رود، در بانکداری مبلغی معادل اختلاف بدهکار و بستانکار در حساب، زردوزی جامه، پارچۀ ابریشمی، نقش و نگار پارچه، زینت، آرایش
تراز کردن: معلوم کردن پستی و بلندی سطح چیزی به وسیلۀ تراز، هموار ساختن و برابر کردن پستی و بلندی سطح زمین یا چیز دیگر
- تراز
- پارچه ابریشمی
- تراز ((تَ))
- زینت، نقش و نگار پارچه، ابزاری در بنایی که به وسیله آن ناهمواری سطح چیزی را مشخص می کنند، مانده، تتمه، تفاوت بین کل اقلام بستانکار و بدهکار در هر حساب (حسابداری)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
میزان
آلتی است که چیزها را با آن وزن می کنند و مقدار آن را معین میکنند
ابزاری که چیزی را در آن می گذارند و وزن آن را معیّن می کنند،
ترازوی انجم: در علم نجوم اسطرلاب،
ترازوی زر: کنایه از خورشید
ترازوی انجم: در علم نجوم اسطرلاب،
ترازوی زر: کنایه از خورشید
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
ابزاری برای وزن کردن اجسام، نام هفتمین برج از دوازده برج منطقه البروج که خورشید در حرکت ظاهری خود مهر ماه در این برج دیده می شود
ایوان
طویل طولانی، طولی شکل
تراز
آند، جمله
برازندگی وزیبائی، آراستگی
شمشیر برنده
چرمدوز، در فارسی: مهره فروش دوزنده در زموزه و جزآن، مشکدوز، آنکه مهره و آینه و گردن بند و مانند آن فروشد مهره فروش
هندوانه، و بمعنی خیار
در آئینه دیدن
خانه های ریز روی عکس یا شیشه یا گراور
چاک و شکاف -1 آوازی که از شکستن یا شکافته شدن چیزی بگوش رسد، صدای رعد، چاک شکاف
دربان، تندابه
طمع و توقع
بام، مهتابی، ایوان وسیع
گاوتازی، غرش تندر، جنبش ابر
دو مثلث که از دو طرف دامن جامه بر آورند شاخ جامه و قبا، بال و پر مرغان
سخت شدن، غلیظ و سخت شدن چیزی
فسخ معاهده کردن
خود ستایی در پیکار
تازی پارسی گشته دراج: پور کبکنجیر جرب ای دادگستری که ز تاثیر عدل تو باز و عقاب خم زند از کبک و از جرب (سوزنی)