مخفف ترازنده. زیبا و نیکو کننده. زینت و جمال دهنده. سازنده و کارساز: هیچ شه را چنین وزیر نبود مملکت دار و کار ملک تراز. فرخی. - درع تراز، سازندۀ درع و جوشن: ز چین زلف مه نیکوان چین و تراز همیشه سلسله ساز است باد ودرع تراز. قطران (از انجمن آرا). - سپاه تراز، سپاهسالار. نگهدارنده و سازمان دهنده سپاه. فرمانده سپاه و لشکر: ندیده هیچ حصاری چو تو حصارگشای ندیده هیچ سپاهی چو تو سپاه تراز. قطران. - نقش تراز، سازندۀ نقش و نگار. نقاش: چو آهوان ختن آن چراست مشک فشان چو بت گران تراز این چراست نقش تراز؟ قطران (از انجمن آرا)