جدول جو
جدول جو

معنی تراخی - جستجوی لغت در جدول جو

تراخی
درنگ کردن، درنگ و سستی
تصویری از تراخی
تصویر تراخی
فرهنگ فارسی عمید
تراخی
(تَ)
منسوب به تراخی. رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
تراخی
(تَ)
قریه ای به بخارا. (اللباب فی تهذیب الانساب ص 171)
لغت نامه دهخدا
تراخی
(تَ)
محمد بن موسی بن حلیم بن عطیه بن عبدالرحمن تراخی بخاری، مکنی به ابوعبدالله. از ابوسعیب حرانی و جز او روایت کند در سلخ ذی الحجۀ سال 350 هجری قمری درگذشت. (اللباب فی تهذیب الانساب ص 171)
لغت نامه دهخدا
تراخی
(اِمْ)
تقصیر کردن. (دهار). کاهلی و تقصیر نمودن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، درنگی و سستی و درنگ کردن، یقال: تراخی السماء،ای ابطأت. (منتهی الارب). درنگی و سستی و درنگی کردن: تراخی السماء، درنگی کرد آسمان و نبارید. (ناظم الاطباء). تأخیر کردن. (غیاث اللغات). تأخیر کردن و دیر باریدن باران. (آنندراج). تأخر. (آنندراج) (المنجد). تباطؤ. (المنجد). تقاعس. (اقرب الموارد) : تراخت السماء، ای ابطاء المطر. (المنجد) ، بطول انجامیدن و به تعویق افتادن کاری. (المنجد) : هر کاری را غایتی است و هر مبدأی را نهایتی که تراخی و تأخیر در توهم نمی گنجد. (جهانگشای جوینی). و چون مدتی از موعد بگذشت و در وصول تراخی تمام افتاد. (جهانگشای جوینی). و در آن چند روز خبر مغول تراخی گرفته بود. (جهانگشای جوینی) ، سستی اسب در تاختن. (المنجد) ، تباعد. (اقرب الموارد) (المنجد) ، (اصطلاح اصول) واپس انداختن عمل از اول وقت آن، تا گاهی که ظن فوت آن رود. و تراخی ضد فور است. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
تراخی
دیر باشی دیر شدن باران، کوتاهی کردن، دیر کردن کاهلی و تقصیر نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تراخی
((تَ))
درنگ کردن، درنگ
تصویری از تراخی
تصویر تراخی
فرهنگ فارسی معین
تراخی
درنگ، سستی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراخی
تصویر فراخی
فراوانی، گشادگی، وسعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تراهی
تصویر تراهی
میوۀ نورس، نوباوه
فرهنگ فارسی عمید
بیماری عفونی ملتحمه و قرنیه چشم که به وسیلۀ میکروب مخصوصی سرایت می کند و عوارض آن عبارت است از تورم پردۀ چشم و بروز جوش ها یا دانه های درشت در طرف داخل پلک و خارج شدن چرک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تراضی
تصویر تراضی
از هم راضی شدن، از یکدیگر خشنود شدن، خشنودی و رضایت از یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ)
درنگ کننده. (آنندراج). سست و بادرنگ و دیر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تراخی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تراجی
تصویر تراجی
هم آرزویی
فرهنگ لغت هوشیار
گشادگی فراخا فراخنا وسعت، پهنا، فراوانی وفور مقابل قحط تنگی، افزونی بیشی. یا فراخی چشم. گشادگی چشم، خوشخویی، وفاداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترابی
تصویر ترابی
رستی
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از امراض چشم که عوارض آن عبارتند ار تورم پرده چشم، بروز جوشها در داخل پلک و خارج شدن چرک و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
خرسندی -1 از هم خشنود شدن راضی گشتن، خشنودی رضایت. یا به تراضی طرفین. بخشنودی دو جانب برضایت دو طرف معامله. از هم راضی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراهی
تصویر تراهی
نو باوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترائی
تصویر ترائی
نموداری، دیدار، دیدن خود در آینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراخمی
تصویر تراخمی
منسوب به تراخم، آنکه مبتلی به تراخم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
((فَ))
گشادگی، وسعت، پهنا، فراوانی
فرهنگ فارسی معین
((تَ خُ))
از بیماری های چشم و آن متورم شدن پرده چشم و بروز جوش هایی در داخل پلک است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تراضی
تصویر تراضی
((تَ))
از هم خشنود شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترازی
تصویر ترازی
افقی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
Flamboyance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
flamboyance
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
exuberância
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
яркость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
Auffälligkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
przepych
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
пишність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
flamboyancia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
sfarzosità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
praal
دیکشنری فارسی به هلندی