جدول جو
جدول جو

معنی تراجم - جستجوی لغت در جدول جو

تراجم
ترجمه ها، شرح های احوال، جمع واژۀ ترجمان و ترجمان، جمع واژۀ ترجمه
تصویری از تراجم
تصویر تراجم
فرهنگ فارسی عمید
تراجم
(تَ جُ)
جمع واژۀ ترجمان و ترجمان و ترجمه. (از منتهی الارب). ج ترجمان که به ترکی قبلماچی باشد. (آنندراج). جمع واژۀ ترجمان و ترجمان و ترجمه. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تراجم
(اِ)
با یکدیگر سنگ انداختن. (زوزنی). سنگ اندازی کردن با هم. (منتهی الارب) (از آنندراج) (اقرب الموارد) (المنجد) : تراجموا بالحجاره، سنگ اندازی کردند با هم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تراجم
جمع ترجمه
تصویری از تراجم
تصویر تراجم
فرهنگ لغت هوشیار
تراجم
((تَ جِ))
جمع ترجمه، گزارش ها، شرح حال ها
تصویری از تراجم
تصویر تراجم
فرهنگ فارسی معین
تراجم
((تَ جُ))
به هم دشنام دادن، به یکدیگر سنگ انداختن
تصویری از تراجم
تصویر تراجم
فرهنگ فارسی معین
تراجم
ترجمان ها، ترجمه ها، بیوگرافی ها، زندگی نامه ها، شرح حال ها، به هم دشنام دادن، (به یکدیگر) سنگ انداختن، سنگ پراکنی ها، دشنام دهی ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بیماری عفونی ملتحمه و قرنیه چشم که به وسیلۀ میکروب مخصوصی سرایت می کند و عوارض آن عبارت است از تورم پردۀ چشم و بروز جوش ها یا دانه های درشت در طرف داخل پلک و خارج شدن چرک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از براجم
تصویر براجم
برجمه، استخوان های ریز دست و پا، مفاصل انگشتان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تراجع
تصویر تراجع
به عقب برگشتن، بازگشتن، برگشتن به جای خود، در کاری یا امری به یکدیگر مراجعه و گفتگو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تراکم
تصویر تراکم
روی هم جمع شدن، انباشته شدن، انبوه شدن، بر روی هم گرد آمدن و توده شدن، انبوهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهاجم
تصویر تهاجم
هجوم آوردن، یورش و حمله بردن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ جِ مَ)
تراجم. جمع واژۀ ترجمان و ترجمان. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جِ)
سنگ اندازی کننده با هم. (آنندراج). مشغول به سنگ اندازی بر یکدیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تراجم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تراجز
تصویر تراجز
خود ستایی در پیکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضاجم
تصویر تضاجم
اختلاف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تاختن به هم بانبوه در آمدن ناگاه آمدن در تاختن هجوم بردن حمله کردن بیکدیگر، هجوم یورش، جمع تهاجمات
فرهنگ لغت هوشیار
باز پسی، بازگشت باز گرد (عقبگرد) باز پس آمدن پس افتادن باز گشتن بعقب بر گشتن، بیکدیگر مراجعه و گفتگو کردن در امری، بازگشت واگشت، جمع تراجعات. بازگشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراحم
تصویر تراحم
با یکدیگر مهربانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از امراض چشم که عوارض آن عبارتند ار تورم پرده چشم، بروز جوشها در داخل پلک و خارج شدن چرک و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراکم
تصویر تراکم
گرد آمدن و بر هم نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراجی
تصویر تراجی
هم آرزویی
فرهنگ لغت هوشیار
((تَ خُ))
از بیماری های چشم و آن متورم شدن پرده چشم و بروز جوش هایی در داخل پلک است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تهاجم
تصویر تهاجم
((تَ جُ))
هجوم بردن، حمله کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تراجع
تصویر تراجع
((تَ جُ))
بازگشتن، در کاری به یکدیگر مراجعه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تراکم
تصویر تراکم
((تَ کُ))
انباشته شدن، انبوه شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تراکم
تصویر تراکم
انباشت، انبوهی، چگالی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تراکم
تصویر تراکم
Congestion
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تراکم
تصویر تراکم
затор
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تراکم
تصویر تراکم
Stau
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تراکم
تصویر تراکم
затор
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تراکم
تصویر تراکم
korek
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تراکم
تصویر تراکم
拥堵
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تراکم
تصویر تراکم
congestão
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تراکم
تصویر تراکم
congestione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی