- تراب (پسرانه)
- خاک
معنی تراب - جستجوی لغت در جدول جو
- تراب
- خاک، زمین نرم
- تراب
- چکه، ترشح، تراوش آب یا مایع دیگر از ظرفی،
برای مثال اگر تراب ز دست تو یابدی باران / به جای سبزه زبرجد برون دمد ز تراب (امیرمعزی - ۴۱)
- تراب ((تَ))
- چکه، ترشح
- تراب ((تُ))
- خاک زمین. جمع اتربه
- تراب
- خاک، زمین
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رستی
دزد شدن، بی سردار و حاکم کارزار کردن
تراوش، ترشح
همسالان
گزر دشتی
ترب ها، هم سالان، همزادان، جمع واژۀ ترب
جمع ترب، همسالان، همزادان، دوشیزگان
ایوان
جمع درب، پارسی تازی گشته درها دروازه ها
زهر
ویران، نابسامان
بیلان، طراز، نمره، رتبه، سطح، میزان
عضو بدن
توشه دان کشتی بی بار
جنگ کردن
ویران شدن، ویرانی
پروردن
استخوانهای سینه
جمع تریبه، سینه ها، برها، استخوان های سینه
در آئینه دیدن
خانه های ریز روی عکس یا شیشه یا گراور
بر هم نشستن
چاک و شکاف -1 آوازی که از شکستن یا شکافته شدن چیزی بگوش رسد، صدای رعد، چاک شکاف
دربان، تندابه
طمع و توقع
بام، مهتابی، ایوان وسیع
آلتی که بوسیله آن پستی و بلندی سطح چیزی را معلوم کنند