ترشح بود از آب و روغن که اندک اندک از کوزه و غیره پالایش گیرد و بترابد بیرون. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 22). ترابیدن آب بود. (حاشیۀ همان کتاب). پالائیدن آب بود از جائی. (ایضاًحاشیۀ همان کتاب). فروچکیدن روغن بود از ظرف چنانکه بوطاهر خسروانی گفته: از شیشه همان برون ترابد که دروست. (ایضاً حاشیۀ همان کتاب). ترشح و چکیدن آب وشراب و روغن و امثال آن باشد از مشک و سبو و مانند آن. (فرهنگ جهانگیری). ترشح و تراویدن و کم کم چکیدن آب و شراب و روغن و امثال آن باشد از کوزه و سبو و مشک و مانند آن. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج). چکۀ آب و تراوش آن. (ناظم الاطباء). ترابیدن و تراویدن مصدر آنست. (آنندراج). رشحه و چکۀ آب و شراب و روغن و مانند آن، و ترابیدن و تراویدن مصدر آن. (فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا). رفتن روغن از آوند بپالایش. (شرفنامۀ منیری). آبی یا روغنی باشد که به پالایش از کوزه یا از خم اندک اندک میچکد. (اوبهی) : اگر تراب ز دست تو آیدی بزمین بجای سبزه زبرجد برویدی ز تراب. امیرمعزی. خموش آب نگه دار همچو مشک درست ور از شکاف بریزی تراب، معیوبی. مولوی (از فرهنگ جهانگیری و رشیدی). ، بعضی گویند شمشیر باشد، چون گویی این شمشیر تراب است یعنی آب دارد و روشنست. (اوبهی) ، بمعنی حیله و زبان آوری هم بنظر آمده است. (برهان)