جدول جو
جدول جو

معنی تدریه - جستجوی لغت در جدول جو

تدریه(اِ تِ)
زیاده کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، دگرگون و ناشناخت ساختن خود را برای کسی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ناشناخت ساختن خود را برای کسی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تدریج
تصویر تدریج
درجه به درجه پیش رفتن، پله پله بالا رفتن، آهسته آهسته و گاه گاه کاری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توریه
تصویر توریه
پوشانیدن و پنهان کردن حقیقت، امری را برخلاف حقیقت نشان دادن، حقیقت را نهفتن و طور دیگر وانمود کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تدریس
تصویر تدریس
درس دادن، درس گفتن
فرهنگ فارسی عمید
فرقهای از مسلمانان که منکر قضا و قدر هستند و هر کسی را در کار خود فاعل مختار میدانند. آن ها معتقدند انسان در اعمال و رفتار خود آزاد است و می تواند کاری را به ارادۀ خود انجام دهد یا ترک کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تدریق
تصویر تدریق
نرم گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکریه
تصویر تکریه
هم آوای تفعیل زشت دانی، زشت خوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدریع
تصویر تدریع
خپه کردن، هویدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
خود سرنوشت هریک از وابستگان دبستان خود سرنوشتی که باور دارد آدمی سرنوشت ساز خویش است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدسیه
تصویر تدسیه
تباه کردن پنهان کردن و بینام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدریه
تصویر خدریه
ماچه خر سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبریه
تصویر تبریه
بیزار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی استعمال لفظی که آن دو معنی باشد، یکی نزدیک و دیگری دور و منظور معنی دور باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفریه
تصویر تفریه
کفانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدهیه
تصویر تدهیه
آسیب رساندن آکاندن (معیوب کردن) زیرک دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعریه
تصویر تعریه
برهنه گرداندن برهنه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطریه
تصویر تطریه
تر و تازه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدبیه
تصویر تدبیه
صنعت، تجارت کردن، کسب و تجارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدریب
تصویر تدریب
عادت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پا به پا رفتن آهسته گامی، در نوردیدن نامه -1 درجه بدرجه پیش رفتنپایه پایه بالا رفتن، آهسته آهسته کاری کردن، اجرای امری اندک اندک، جمع تدریجات. پله پله بالا رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدریس
تصویر تدریس
آموزاندن -1 درس گفتن درس دادن -2 درس گویی، جمع تدریسات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذریه
تصویر تذریه
باد دادن خرمن، باد دادن خاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدریس
تصویر تدریس
((تَ))
درس دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توریه
تصویر توریه
((تُ یِ))
پوشانیدن حقیقت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تدریب
تصویر تدریب
((تَ))
بار آوردن، خو گرفتن، آموزانیدن، آموختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
((تَ))
درجه به درجه پیش رفتن، آهسته آهسته کاری را انجام دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
Gradualness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
постепенность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
Allmählichkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
поступовість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
stopniowość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
渐进性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
gradualidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
gradualità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تدریج
تصویر تدریج
gradualidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی