- تدبر
- چاره اندیشی
معنی تدبر - جستجوی لغت در جدول جو
- تدبر
- با اندیشه از پی کاری فرا شدن، بیندیشیدن، تبصر و تامل و تفهم در امری
- تدبر
- اندیشیدن، اندیشه کردن، در عاقبت کاری اندیشیدن، چاره اندیشی
- تدبر ((تَ دَ بُّ))
- اندیشه کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی که از روی عقل می اندیشد، عاقل، دانا، خردمند، فرزانه، لبیب، حصیف، اریب، خردومند، پیردل، داناسر، خردور، بخرد، نیکورای، متفکّر، فروهیده، فرزان، خردپیشه، صاحب خرد، راد
اندیشه کننده، آنکه درست دریافت میکند
راهکار، چاره اندیشی
بزرگی نمایی، خود بزرگ بینی
خبر خواستن
لرزیدن از خشم
بریده شدن از همدیگر
مدور بودن بودن چیزی
زشتگونگی، روی پیسگی پیسه گرردیدن روی
خو کردن و حریص گردیدن بچیزی، عادت کردن و مواظبت
با لباس خود را پوشاندن
اندیشه کردن در عاقبت کار، تامل و تفکر و اندیشه
شکیبائی کردن
بزرگوار شدن، بزرگ منشی
فرانسوی پیکه برگه ای کوچک که ادارات پست طبع و در مقابل اخذ حق حمل و نقل نامه ها و غیره نامه و محمول الصاق کنند
گشن پذیری خرمای ماده
گردنکشی کردن
صبر کردن، شکیبایی کردن
خود را بزرگ نشان دادن، تکبر
به پایان کاری نگریستن و در آن اندیشیدن، برای انجام دادن امری فکر و دقت به کار بردن و توجه کردن
خود را با لباس پوشاندن، لباس را به خود پیچیدن
تدبیر کننده، با تدبیر، چاره جو، از نام های خداوند
پرورده شده، بنده ای که پس از مرگ صاحب خود آزاد شود
بزرگی به خود گرفتن، خود را بزرگ پنداشتن، بزرگ منشی نمودن، بزرگی فروختن به دیگران
تدبیر کرده شده، پرورده شده