فراگرفتن چیزی را نوبت به نوبت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). از یکدیگر دست بدست فراگرفتن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، از یکدیگر فراگرفتن نیزه در حرب. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، بنوبت گرفتن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات) (از آنندراج). تداولته الایدی، تعاقبته، ای اخذته هذه مرهً و هذه مرهً و منه قولهم: تداولوا الشی ٔ بینهم، ای تناقلوه و قلبوه بین ایدیهم و تناوبوه. (المنجد) (از اقرب الموارد) ، دست بدست گشتن. از زبانی به زبانی رفتن. رواج یافتن کلمه یا کلامی در زبانی
فراگرفتن چیزی را نوبت به نوبت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). از یکدیگر دست بدست فراگرفتن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، از یکدیگر فراگرفتن نیزه در حرب. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، بنوبت گرفتن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات) (از آنندراج). تداولته الایدی، تعاقبته، ای اخذته هذه مرهً و هذه مرهً و منه قولهم: تداولوا الشی َٔ بینهم، ای تناقلوه و قلبوه بین ایدیهم و تناوبوه. (المنجد) (از اقرب الموارد) ، دست بدست گشتن. از زبانی به زبانی رفتن. رواج یافتن کلمه یا کلامی در زبانی
از یکدیگر نوبت به نوبت گرفته شده و دست به دست گردانیده شده. (آنندراج) (غیاث). واگردیده از حالی بحالی، برخورد شده به این طرف و آن طرف. (ناظم الاطباء) ، خمیده شده به راست و چپ. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، معمول. مرسوم. رایج: زیرا که وزن رباعیات مألوف طباع است و متداول خاص و عام. (المعجم، از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مادۀ بعد شود
از یکدیگر نوبت به نوبت گرفته شده و دست به دست گردانیده شده. (آنندراج) (غیاث). واگردیده از حالی بحالی، برخورد شده به این طرف و آن طرف. (ناظم الاطباء) ، خمیده شده به راست و چپ. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، معمول. مرسوم. رایج: زیرا که وزن رباعیات مألوف طباع است و متداول خاص و عام. (المعجم، از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مادۀ بعد شود
فراگیرنده چیزی را نوبت به نوبت. (آنندراج). گروهی که چیزی را دست به دست می گردانند. و نوبت به نوبت فرامی گیرند، مأخوذ ازتازی، رایج. روان و معمول و معلوم. (ناظم الاطباء). - متداول شدن، رایج شدن و معمول شدن. (ناظم الاطباء). - متداول کردن، معمول و رایج کردن. (ناظم الاطباء). و رجوع به متداول و تداول شود
فراگیرنده چیزی را نوبت به نوبت. (آنندراج). گروهی که چیزی را دست به دست می گردانند. و نوبت به نوبت فرامی گیرند، مأخوذ ازتازی، رایج. روان و معمول و معلوم. (ناظم الاطباء). - متداول شدن، رایج شدن و معمول شدن. (ناظم الاطباء). - متداول کردن، معمول و رایج کردن. (ناظم الاطباء). و رجوع به مُتَداوَل و تداول شود