جدول جو
جدول جو

معنی تخوص - جستجوی لغت در جدول جو

تخوص
(اِ)
گرفتن عطیۀ کسی را اگرچه قلیل باشد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). بخشیده را واستاندن. (آنندراج) ، گرفتن از کسی چیزی پس چیزی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تخوص
وادنگ بخشیده را واستاندن
تصویری از تخوص
تصویر تخوص
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تخصص
تصویر تخصص
خاص گردیدن، به چیزی مخصوص شدن، در کاری یا امری مهارت داشتن
فرهنگ فارسی عمید
نام یا لقبی که شاعر برای خود انتخاب می کند و در بیت آخر شعر می آورد مانند سعدی، حافظ و خواجو، بیتی که شاعر، نام شعری خود را در آن می آورد، در بدیع بیتی در قصیده که تغزل و تشبیب را به تنۀ اصلی پیوند می زند، خلاص شدن، رهایی یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شخوص
تصویر شخوص
باز ماندن چشم، چشم را باز نگه داشتن و پلک نزدن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ خَوْ وِ)
گیرندۀ عطیه. (آنندراج). گیرندۀ عطیه یکی پس از دیگری. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخوص شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تخوق
تصویر تخوق
دور شدن از یگدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخوت
تصویر تخوت
جمع تخت، جامه دان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخوش
تصویر تخوش
لاغر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخوع
تصویر تخوع
آب بینی انداختن، هراشیدن (استفراغ)، کم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخوف
تصویر تخوف
ترس برداشتن، کاستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخول
تصویر تخول
تیمار داشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخون
تصویر تخون
کم کردن حق کسی، تیمار داشتن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخویص
تصویر تخویص
هویدایی پیری، آراستن تاج به زر تاج زیبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخرص
تصویر تخرص
دورغ گرفتن، افترا کردن بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخصص
تصویر تخصص
خاص گردیدن، یگانه شدن به چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلص
تصویر تخلص
رهایی یافتن، انتقال از این بدان، جدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخوم
تصویر تخوم
جمع تخم، مر زنشان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخوم
تصویر تخوم
((تُ خُ))
حد فاصل میان دو زمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخصص
تصویر تخصص
((تَ خَ صُّ))
به چیزی مخصوص شدن، در کاری مهارت داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخلص
تصویر تخلص
((تَ خَ لُّ))
رهایی جستن، گریز زدن به مدح ممدوح (در شعر)، بیتی که شاعر نام شعری خود را در آن آورد، نام یا لقبی که شاعر برای خود انتخاب می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخصص
تصویر تخصص
گرایش، ویژگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخصص
تصویر تخصص
Expertise, Specialization
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تخصص
تصویر تخصص
expertise, spécialisation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تخصص
تصویر تخصص
competenza, specializzazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تخصص
تصویر تخصص
ความเชี่ยวชาญ , ความเชี่ยวชาญเฉพาะทาง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تخصص
تصویر تخصص
expertise, specialisatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تخصص
تصویر تخصص
experiencia, especialización
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تخصص
تصویر تخصص
экспертные знания , специализация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تخصص
تصویر تخصص
especialização
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تخصص
تصویر تخصص
专业知识 , 专业化
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تخصص
تصویر تخصص
ekspertyza, specjalizacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تخصص
تصویر تخصص
експертиза , спеціалізація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تخصص
تصویر تخصص
Expertise, Spezialisierung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تخصص
تصویر تخصص
keahlian, spesialisasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی