بمعنی همان تخم ریحان است. (شرفنامۀ منیری) : بر سر کاچی که دایم میزدم تشنیع و طعن این زمان بر عذرخواهی تخمکان خواهم فشاند. بسحاق اطعمه. کتاب نان بگشا تا جواب برخوانی خطی که بر ورقش شد ز تخمکان مسطور. بسحاق اطعمه
بمعنی همان تخم ریحان است. (شرفنامۀ منیری) : بر سر کاچی که دایم میزدم تشنیع و طعن این زمان بر عذرخواهی تخمکان خواهم فشاند. بسحاق اطعمه. کتاب نان بگشا تا جواب برخوانی خطی که بر ورقش شد ز تخمکان مسطور. بسحاق اطعمه
زمینی که در آن تخم یا دانۀ درختان را بکارند و پس از سبز شدن به جای دیگر انتقال بدهند، عضو بدن حیوانات پستاندار که نطفه در آن منعقد می گردد، هر یک از دو جسم کوچک بیضی شکل که در دو طرف رحم وجود دارد و تخمک ها (یاختۀ جنسی و تولیدمثل در زن) در آن ها رشد می کند، یکی از قسمت های اصلی گل که در آن یک یا چند تخمک به وجود می آید. در میان هر تخمک رسیده یک سلول ماده وجود دارد. بعضی از تخمدان ها یک خانه ای و بعضی دیگر چندخانه ای هستند و در هر خانه چند تخمک وجود دارد
زمینی که در آن تخم یا دانۀ درختان را بکارند و پس از سبز شدن به جای دیگر انتقال بدهند، عضو بدن حیوانات پستاندار که نطفه در آن منعقد می گردد، هر یک از دو جسم کوچک بیضی شکل که در دو طرف رحم وجود دارد و تخمک ها (یاختۀ جنسی و تولیدمثل در زن) در آن ها رشد می کند، یکی از قسمت های اصلی گل که در آن یک یا چند تخمک به وجود می آید. در میان هر تخمک رسیده یک سلول ماده وجود دارد. بعضی از تخمدان ها یک خانه ای و بعضی دیگر چندخانه ای هستند و در هر خانه چند تخمک وجود دارد
یکی از دهستانهای بخش شیروان در شهرستان قوچان است. این دهستان در شمال شرقی شیروان واقع است و از یازده آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و جمعاً 9147 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
یکی از دهستانهای بخش شیروان در شهرستان قوچان است. این دهستان در شمال شرقی شیروان واقع است و از یازده آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و جمعاً 9147 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
یکی از بخشهای سه گانه شهرستان میانه که از شمال محدود است به شهرستان سراب و از جنوب به بخش مرکزی و از خاور به بخش ترک و بستان آباد شهرستان تبریز. این بخش عموماً کوهستانی و سردسیر و دارای آب و هوای سالم است. قراء آن همه در دره های ارتفاعات بزکش واقع است و آب این بخش از رودخانه های کوچک محلی بزرلیق، ایشلیق و النجارق تأمین میگردد. راه شوسۀ تبریز از دهستان تیرچایی و بروانان این بخش میگذرد وغیر از دهات ایشلیق کلاله، خواجه ده، اونیلق و ترکمان که دارای راه ماشین رو تسطیح شده می باشند و دیگر آبادیهای واقع در کنار شوسه، بقیۀ دهات آن دارای راه مالرو است و خط آهن میانه به مراغه از جنوب دهستان اوچ تپۀ بخش عبور می نماید. جمع 120 آبادی با 59089 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
یکی از بخشهای سه گانه شهرستان میانه که از شمال محدود است به شهرستان سراب و از جنوب به بخش مرکزی و از خاور به بخش ترک و بستان آباد شهرستان تبریز. این بخش عموماً کوهستانی و سردسیر و دارای آب و هوای سالم است. قراء آن همه در دره های ارتفاعات بزکش واقع است و آب این بخش از رودخانه های کوچک محلی بزرلیق، ایشلیق و النجارق تأمین میگردد. راه شوسۀ تبریز از دهستان تیرچایی و بروانان این بخش میگذرد وغیر از دهات ایشلیق کلاله، خواجه ده، اونیلق و ترکمان که دارای راه ماشین رو تسطیح شده می باشند و دیگر آبادیهای واقع در کنار شوسه، بقیۀ دهات آن دارای راه مالرو است و خط آهن میانه به مراغه از جنوب دهستان اوچ تپۀ بخش عبور می نماید. جمع 120 آبادی با 59089 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لقب طایفه ای هم هست از ترکان بی اعتدال. گویند این طایفه از اولاد یافث بن نوح نیستند. (برهان). نام طایفه ای است معروف و مشهور از گرگان استراباد تا خوارزم و از آنجا تا بلخ و بخاراو سمرقند و مرو و سرخس. ایلات ایشان صحرانشینی کنند و به خیمه و خرگاه و الاچیق، ییلاق و قشلاق گزینند و چندین طایفه اند و بعضی از ایشان در آذربایجان سالها سلطنت داشتند و در تواریخ مسطور است. (از انجمن آرا) (آنندراج). لقب طایفه ای معروف که در پایه فروتر از ترکان اند. (آنندراج) (بهارعجم). نام قومی از ترک... و در سراج نوشته که چون اینها از ترکان پایه کمتر دارند چنین موسوم شدند یعنی مانند ترکان و بعضی نوشته که مرکب نیست. (غیاث اللغات). اصلی است ترکان را به غایت نامردم و ناداشتند وقیل به فتح تا. (شرفنامۀ منیری). طایفه ای از ترکان صحرانشین که اکنون مطیع و منقاد و محکوم دولت روس اند و در ترکستان متفرق باشد. (ناظم الاطباء). ترکمان یا ترکمن نام قومی است ترک در آسیای مرکزی. این نام از قرن پنجم هجری (یازدهم میلادی) نخست به شکل جمع فارسی ’ترکمانان’ توسط نویسندگان ایرانی مانند گردیزی وابوالفضل بیهقی استعمال شده و بهمان معنی که اغز درترکی و غز در عربی و فارسی بکار رفته. میدانیم که غزان نخست در مغولستان سکونت داشتند و در کتیبه های ارخون متعلق به قرن هشتم میلادی، ذکر ایشان در مغولستان رفته. اغزان مزبور را ترک محسوب داشته اند نه ترکمان، ترکمانان، را فقط در جانب مغرب یاد کرده اند، نخست با تلفظ ’تو کو مونگ در دایره المعارف چینی قرن هشتم میلادی (تونگ تین فصل 193). بقول تونگ تین، کلمه توکومنگ نام دیگریست که بکشور سوک تاک یعنی کشور آلانان اطلاق شده و اینان در آغاز تاریخ میلادی در مشرق تا مسیر سفلای سیردریا مستقر بودند و آنجا در قرن چهارم هجری قمری (دهم میلادی) مقر اصلی اغزان بود. در کتب جغرافیایی عرب، ترکمان (الترکمان یا الترکمانیون) فقط توسط مقدسی در شرح چند شهر واقع در شمال و شمال غربی ’اربیجاب’ یا ’سیرام’ که موقع آن درست معلوم نیست، آمده در باب اصل کلمه ترکمان در قرن پنجم اطلاعی نداشته و اینکه آن را از ترکیب فارسی ’ترک مانند’ گرفته اند. (محمد کاشغری ج 3 ص 307). وجه اشتقاقی عامیانه است (همین وجه اشتقاق درمتن برهان نقل شده است). بعلت مهاجرت های ترکمانان بسوی مغرب، زبان و قیافۀ آنان تعدیل شد، بقسمی که بین ایشان و بقیۀ ترکمانان فقط شباهتی مختصر باقی ماند. امروزه ترکمانان در آسیای مرکزی و شمال گرگان و خراسان سکونت دارند. سلسله های ترکمان که در ایران دورۀ اسلامی حکومت کرده اند: قراقوینلو (780- 874 هجری قمری) ، آق قوینلو (780- 980 هجری قمری) ، قاجاریه (210- هجری قمری 1304 هجری قمری). (حاشیۀ برهان چ معین). ج، تراکمه:... را فرموده ایم با جمله ترکمانان نیشابور نزدیک تو آیند... و ترکمانانرا دل گرم کرده. بخمارتاش سپرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 267). از خراسان به حدیث ترکمانان و آمدن ایشان به حدود مرو و سرخس و بادغیس و باورد وفسادهای بافراط که میرود. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 440). و دو سالار محتشم نیز با لشکرها به بلخ و تخارستان اند. چگونه ممکن گردد ترکمانان رودبار را قصد مرو کردن و از بیابان برآمدن. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 453). مرطغرل ترکمان و جغری را با بخت نبود و با مهی کاری. ناصرخسرو. از شیر شتر خوشی نجویم چون ترشی ترکمان ببینم. خاقانی. و تاختن ترک و ترکمان از دیگر جانب و آنچه یافتندی به غارت بردندی. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 133). مشتری را ماهئی صید و کمانی زیر دست آفت تیر از کمان ترکمان انگیخته. خاقانی. ترکمان را گر سگی باشد بدر بر درش بنهاده باشد رو و سر. مولوی. بر در خرگه سگان ترکمان چاپلوسی کرده پیش میهمان. مولوی. تا نشان پای اسبت گم کنند ترکمانا نعل را وارونه زن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ترکمانی نام جنت می شنید گفت آنجا غارت و تاراج هست. (یادداشت مرحوم دهخدا). خطۀ ایران زمین را چون سلیمان زمان یافت در زیر نگین آمد خطاب از آسمان کاین زمان شمشیر کین بر ترک ترکان آزمای در دیار ترکمان نه ترک مان نه ترکمان. سلمان (از شرفنامۀ منیری)
لقب طایفه ای هم هست از ترکان بی اعتدال. گویند این طایفه از اولاد یافث بن نوح نیستند. (برهان). نام طایفه ای است معروف و مشهور از گرگان استراباد تا خوارزم و از آنجا تا بلخ و بخاراو سمرقند و مرو و سرخس. ایلات ایشان صحرانشینی کنند و به خیمه و خرگاه و الاچیق، ییلاق و قشلاق گزینند و چندین طایفه اند و بعضی از ایشان در آذربایجان سالها سلطنت داشتند و در تواریخ مسطور است. (از انجمن آرا) (آنندراج). لقب طایفه ای معروف که در پایه فروتر از ترکان اند. (آنندراج) (بهارعجم). نام قومی از ترک... و در سراج نوشته که چون اینها از ترکان پایه کمتر دارند چنین موسوم شدند یعنی مانند ترکان و بعضی نوشته که مرکب نیست. (غیاث اللغات). اصلی است ترکان را به غایت نامردم و ناداشتند وقیل به فتح تا. (شرفنامۀ منیری). طایفه ای از ترکان صحرانشین که اکنون مطیع و منقاد و محکوم دولت روس اند و در ترکستان متفرق باشد. (ناظم الاطباء). ترکمان یا ترکمن نام قومی است ترک در آسیای مرکزی. این نام از قرن پنجم هجری (یازدهم میلادی) نخست به شکل جمع فارسی ’ترکمانان’ توسط نویسندگان ایرانی مانند گردیزی وابوالفضل بیهقی استعمال شده و بهمان معنی که اغز درترکی و غز در عربی و فارسی بکار رفته. میدانیم که غزان نخست در مغولستان سکونت داشتند و در کتیبه های ارخون متعلق به قرن هشتم میلادی، ذکر ایشان در مغولستان رفته. اغزان مزبور را ترک محسوب داشته اند نه ترکمان، ترکمانان، را فقط در جانب مغرب یاد کرده اند، نخست با تلفظ ’تو کو مونگ در دایره المعارف چینی قرن هشتم میلادی (تونگ تین فصل 193). بقول تونگ تین، کلمه توکومنگ نام دیگریست که بکشور سوک تاک یعنی کشور آلانان اطلاق شده و اینان در آغاز تاریخ میلادی در مشرق تا مسیر سفلای سیردریا مستقر بودند و آنجا در قرن چهارم هجری قمری (دهم میلادی) مقر اصلی اغزان بود. در کتب جغرافیایی عرب، ترکمان (الترکمان یا الترکمانیون) فقط توسط مقدسی در شرح چند شهر واقع در شمال و شمال غربی ’اربیجاب’ یا ’سیرام’ که موقع آن درست معلوم نیست، آمده در باب اصل کلمه ترکمان در قرن پنجم اطلاعی نداشته و اینکه آن را از ترکیب فارسی ’ترک مانند’ گرفته اند. (محمد کاشغری ج 3 ص 307). وجه اشتقاقی عامیانه است (همین وجه اشتقاق درمتن برهان نقل شده است). بعلت مهاجرت های ترکمانان بسوی مغرب، زبان و قیافۀ آنان تعدیل شد، بقسمی که بین ایشان و بقیۀ ترکمانان فقط شباهتی مختصر باقی ماند. امروزه ترکمانان در آسیای مرکزی و شمال گرگان و خراسان سکونت دارند. سلسله های ترکمان که در ایران دورۀ اسلامی حکومت کرده اند: قراقوینلو (780- 874 هجری قمری) ، آق قوینلو (780- 980 هجری قمری) ، قاجاریه (210- هجری قمری 1304 هجری قمری). (حاشیۀ برهان چ معین). ج، تراکمه:... را فرموده ایم با جمله ترکمانان نیشابور نزدیک تو آیند... و ترکمانانرا دل گرم کرده. بخمارتاش سپرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 267). از خراسان به حدیث ترکمانان و آمدن ایشان به حدود مرو و سرخس و بادغیس و باورد وفسادهای بافراط که میرود. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 440). و دو سالار محتشم نیز با لشکرها به بلخ و تخارستان اند. چگونه ممکن گردد ترکمانان رودبار را قصد مرو کردن و از بیابان برآمدن. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 453). مرطغرل ترکمان و جغری را با بخت نبود و با مهی کاری. ناصرخسرو. از شیر شتر خوشی نجویم چون ترشی ترکمان ببینم. خاقانی. و تاختن ترک و ترکمان از دیگر جانب و آنچه یافتندی به غارت بردندی. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 133). مشتری را ماهئی صید و کمانی زیر دست آفت تیر از کمان ترکمان انگیخته. خاقانی. ترکمان را گر سگی باشد بدر بر درش بنهاده باشد رو و سر. مولوی. بر در خرگه سگان ترکمان چاپلوسی کرده پیش میهمان. مولوی. تا نشان پای اسبت گم کنند ترکمانا نعل را وارونه زن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ترکمانی نام جنت می شنید گفت آنجا غارت و تاراج هست. (یادداشت مرحوم دهخدا). خطۀ ایران زمین را چون سلیمان زمان یافت در زیر نگین آمد خطاب از آسمان کاین زمان شمشیر کین بر ترک ترکان آزمای در دیار ترکمان نه ترک مان نه ترکمان. سلمان (از شرفنامۀ منیری)
بزر. (ربنجنی). هر گونه تخم که باشد، چون دانۀ گندم و جو و تخم دیگر سبزیها و الحاصل هر دانه ای که قابل کشت در زمین باشد. (از لسان العجم شعوری ج 1 ص 309 ورق الف). حبوباتی که برای تخم کاشتن نگاه میدارند. (فرهنگ نظام از مهذب الاسماء)
بزر. (ربنجنی). هر گونه تخم که باشد، چون دانۀ گندم و جو و تخم دیگر سبزیها و الحاصل هر دانه ای که قابل کشت در زمین باشد. (از لسان العجم شعوری ج 1 ص 309 ورق الف). حبوباتی که برای تخم کاشتن نگاه میدارند. (فرهنگ نظام از مهذب الاسماء)
که تخم کارد. کارندۀتخم. برزگر. که تخم افشاند. تخم کارنده: این عهدشکن که روزگار است چون برزگران تخمکار است. نظامی. دل تخمکاران بود رنج کش چو خرمن برآید بخندند خوش. سعدی (بوستان)
که تخم کارد. کارندۀتخم. برزگر. که تخم افشاند. تخم کارنده: این عهدشکن که روزگار است چون برزگران تخمکار است. نظامی. دل تخمکاران بود رنج کش چو خرمن برآید بخندند خوش. سعدی (بوستان)
قاعده مملکتی به غرب. (از قاموس). تختگاهی است به مغرب اشجار و انهار و حصون و فرضها بسیار دارد. (منتهی الارب). یکی از شهرهای کشور الجزایر... (ناظم الاطباء). مرکز ولایتی است در الجزایر و در شمال کوههایی بهمین نام و 73400 تن سکنه دارد و کالج عرب و فرانسه در آنجا واقع است و این ولایت جمعاً دارای 378700 تن سکنه است. (از لاروس). بعضی تنمسان گویندش. دو شهر است به مغرب و مجاور یکدیگر دارای باره ای که یک سنگ انداز ازیکدیگر فاصله دارند. یکی قدیمی و دیگری جدید است. پادشاهان مغرب که آنان را ملثمون نامند آن را بنا کردند قدیمی را اقادیر گویند و جایگاه و مسکن رعایاست ودر جدیدی که تافرزت نامیده اند قشون و اصحاب پادشاه ساکن بودند مانند فسطاط و قاهره به مصر. (از معجم البلدان). رجوع به حبیب السیر ج 2 و شدالازار ص 127 و قاموس الاعلام ترکی و الحلل السندسیه ج 1 ص 69 و ج 2 ص 149، 254، 261، 327، 339 و عیون الانباء ج 2 ص 80 و 81 شود
قاعده مملکتی به غرب. (از قاموس). تختگاهی است به مغرب اشجار و انهار و حصون و فرضها بسیار دارد. (منتهی الارب). یکی از شهرهای کشور الجزایر... (ناظم الاطباء). مرکز ولایتی است در الجزایر و در شمال کوههایی بهمین نام و 73400 تن سکنه دارد و کالج عرب و فرانسه در آنجا واقع است و این ولایت جمعاً دارای 378700 تن سکنه است. (از لاروس). بعضی تنمسان گویندش. دو شهر است به مغرب و مجاور یکدیگر دارای باره ای که یک سنگ انداز ازیکدیگر فاصله دارند. یکی قدیمی و دیگری جدید است. پادشاهان مغرب که آنان را ملثمون نامند آن را بنا کردند قدیمی را اقادیر گویند و جایگاه و مسکن رعایاست ودر جدیدی که تافرزت نامیده اند قشون و اصحاب پادشاه ساکن بودند مانند فسطاط و قاهره به مصر. (از معجم البلدان). رجوع به حبیب السیر ج 2 و شدالازار ص 127 و قاموس الاعلام ترکی و الحلل السندسیه ج 1 ص 69 و ج 2 ص 149، 254، 261، 327، 339 و عیون الانباء ج 2 ص 80 و 81 شود
گلخن و آتشدان گرمابه و حمام را گویند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، آتشدان گرمابه، (شرفنامۀ منیری)، آتشدان گرمابه باشد و آن را تون نیز گویند، (فرهنگ جهانگیری)
گلخن و آتشدان گرمابه و حمام را گویند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، آتشدان گرمابه، (شرفنامۀ منیری)، آتشدان گرمابه باشد و آن را تون نیز گویند، (فرهنگ جهانگیری)
صاحب انجمن آرا و به تبعیت او مؤلف آنندراج، طالقان را معرب این کلمه دانسته اند: ’تالکان و تلکان، نام دو ولایت است یکی در خراسان و دیگری در حوالی شهر قزوین که نخست تلک، که سنگی است سفید و براق و معرب آن طلق، در آنجایافته شد، بنابراین، این نام یافت و طالقان معرب آن است کذا فی القاموس’. (آنندراج) (انجمن آرا). این قول مورد تأمل است. رجوع به ’تالک’ و ’طالقان’ شود
صاحب انجمن آرا و به تبعیت او مؤلف آنندراج، طالقان را معرب این کلمه دانسته اند: ’تالکان و تلکان، نام دو ولایت است یکی در خراسان و دیگری در حوالی شهر قزوین که نخست تلک، که سنگی است سفید و براق و معرب آن طلق، در آنجایافته شد، بنابراین، این نام یافت و طالقان معرب آن است کذا فی القاموس’. (آنندراج) (انجمن آرا). این قول مورد تأمل است. رجوع به ’تالک’ و ’طالقان’ شود
دهی است از دهستان کذاب بخش خفرآباد شهرستان یزد که در 12 هزارگزی باختر خفرآباد و 7 هزارگزی راه ندوشن واقع است، ناحیه ایست کوهستانی با آب و هوای معتدل و 220 تن سکنه، آب آنجا از قنات تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان کذاب بخش خفرآباد شهرستان یزد که در 12 هزارگزی باختر خفرآباد و 7 هزارگزی راه ندوشن واقع است، ناحیه ایست کوهستانی با آب و هوای معتدل و 220 تن سکنه، آب آنجا از قنات تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
زمینی را گویند که در آن شاخهای درختان فروبرده باشند، یا چیزی کاشته باشند که بعد از سبز شدن به جای دیگر نقل کنند. (برهان). جایی که نهالان در آن کارند و بعد از سبز شدن ازآنجا کنند و به جای دیگر نشانند و این زبان اهل شیراز است و در هند کهیته نامند. (آنندراج) (بهار عجم). زمینی که در آن تخم گیاهها و درختان را میکارند و یا شاخه های درخت را فرومیبرند و پس از چندی به جای دیگر نقل کرده غرس میکنند. (ناظم الاطباء) : ز جمع مال ممسک چون زمین تخمدان باشد که یک جا مال او آخر نصیب دیگران باشد. تأثیر (از آنندراج). صاحب انجمن آرا درذیل کلمه تخمگان آرد: و زمینی که در آن تخمها کارند و بعد از روئیدن سبز شود و به جای دیگر نقل کنند تخمدان گویند. (انجمن آرا) ، به اصطلاح تشریح، آلتی در دو طرف زهدان حیوانات پستاندار که تخم در آن تولید می گردد و به تازی مبیضه گویند. (از ناظم الاطباء). غده های تناسلی جنس مادۀ جانوران را گویند. تخمدان سلولهای مخصوصی بنام سلولهای ماده تولید می نماید و شمارۀ تخمدان در انسان و بسیاری از جانوران دو است. سطح خارجی آن پیش از بلوغ در انسان صاف است ولی پس از بلوغ دارای برجستگی هایی بنام فولیکولهای دودگرآف می شود و در هر 28 روز یک بار از یکی از فولیکولها یک سلول ماده آزاد میشود. در سن یائسگی حجم تخمدانها تقلیل می یابد و سطح آنها صاف می گردد. در کالبدشناسی انسان آمده: تخمدان ها غده های تناسلی زن میباشند که دارای دو ترشح خارجی و داخلی هستند، نتیجۀ ترشح خارجی تخمچه می باشد. تخمدان ها دو عددند: راست و چپ، که روی جدار طرفی حفرۀ لگنی و در عقب رباط های پهن قرار دارند. هر یک از تخمدانها بشکل تخم مرغی است که از خارج به داخل مسطح شده است بطوری که محور اطول آن در نازا تقریباً عمودی است. این عضو دارای دو سطح خارجی و داخلی و دوکنار قدامی و خلفی و دو انتهای فوقانی و تحتانی می باشد. منظرۀ خارجی تخمدان صاف است ولی پس از بلوغ کم کم غیرمنظم میشود زیرا بعداً برجستگیهایی به اسم فولیکول گراف روی سطح آن به وجود می آید که هر ماه قبل از دورۀ قاعدگی یکی از آنها پاره میشود و تخمچه به خارج میریزد، و پس از پاره شدن التیام می یابد و بجای آن ها جسم زردرنگ یا لوته ئین ظاهر میشود. پس از یائسه شدن یا قطع قاعدگی، حجم تخمدان ها کوچک میشود و برجستگیها از بین میرود و آثار التیام ها کمی باقی می ماند. ارتفاع هر یک از تخمدان ها 3/5 سانتیمتر و عرض آن 2 سانتیمتر و ضخامت آن یک سانتیمتر می باشد. رنگ تخمدان ها در بچه ها سفید صورتی و در اشخاص بالغ قرمز و هنگام قاعدگی رنگ آن تیره میشود. وزن هر یک از تخمدانها 6 تا 8 گرم است و پس از قطع قاعدگی ممکن است از یک گرم کمتر باشد. تخمدان تقریباً در حفرۀ لگنی آزاد است و به استثنای کنار قدامی و انتهاهایش که از یک طرف توسط بند کوتاهی به رباط پهن و از طرف دیگر توسط رباطهائی که بوسیلۀ صفاق پوشیده شده اند به شیپور رحمی متصل می گردد... سطح خارجی تخمدان - در زنان نازا تخمدان بطور قائم قرار گرفته و در روی صفاق جدار حفرۀ لگنی تکیه می نماید. تخمدان ناحیه ای را به اسم حفرۀ تخمدانی اشغال می کند که حدود آن عبارتست از رباطپهن رحمی در پائین و جلو، عروق خاصره ای خارجی در بالا، و عروق هیپوگاستریک و حالب در عقب. در این حفره تخمدان با شریان نافی و عروق و عصب سدادی که از زیر صفاق عبور می کنند مجاورت دارد. شریان رحمی پس از آنکه از جدار لگن دور می گردد انتهای تحتانی حفرۀ تخمدان را تقاطع می کند و متوجه قاعده رباط پهن می گردد. درزنان چندزا تخمدان کمی پائین تر قرار گرفته و محور اطول آن بطور مایل بطرف پائین و داخل کشیده می شود، بطوری که سطح خارجی آن تحتانی خارجی می گردد و در حفرۀکلودیوس که در زیر و عقب حفرۀ فوق الذکر است قرار می گیرد. عناصری که این حفره را محدود می کنند عبارتند از چین صفاقی که توسط حالب بوجود آمده است (در جلو) ، جدار خلفی لگن در عقب، چین رحمی - خاجی در پایین و داخل. در اطفال و زنهائی که دستگاه تناسلی آنان بحالت طفولیت باقی مانده است تخمدان بالاتر از حفرۀ سابق الذکر قرار گرفته و ممکن است در روی تنگۀ فوقانی و یا روی عضلۀ پسواس قرار گیرد. سطح داخلی - محدب است و توسط لالۀ شیپوررحمی و بند شیپوری رحمی پوشیده شده است. کنار قدامی - این کنار تقریباً مستقیم میباشد و به آن بند تخمدان می چسبد که تخمدان را به رباط پهن مربوط می کند. بند تخمدان از یک انتها تا انتهای دیگر تخمدان کشیده شده و در روی این عضو بشکل خط پیچ داری به اسم خط فار متصل می شود. در طول این خط صفاق متوقف می گردد و بجای آن اپتیلیوم تخمدانی ظاهر میشود که تمام وسعت تخمدان را می پوشاند. بند تخمدان در طول کنار قدامی تخمدان فضای باریکی را به اسم ناف تخمدان محدود میسازد که از آن عروق و اعصاب وارد تخمدان میشوند. در طول و جلو و کنار تخمدان حباب شیپور رحمی بطرف بالا می رود. کنار خلفی آزاد و محدب ضخیمتر از کنار قدامی می باشد و در زنان نازا این کنار در خلفی حفرۀ تخمدانی یعنی مجاور عروق هیپوگاستریک و حالب می باشد و در چندزا با جدار خلفی لگنی مجاورت دارد. انتهای فوقانی یا قطب فوقانی تخمدان مدور است و در نازا در زیر عروق خاصرۀ خارجی واقع و روی این انتها رباط کمری - تخمدانی و لوله ای - تخمدانی می چسبد و شیپور رحمی و بند شیپور رحمی آنرا میپوشاند. انتهای تحتانی ضخامتش از انتهای فوقانی کمتراست و به آن رباط رحمی - تخمدانی می چسبد. تخمدان توسط رباطهای ذیل: 1- بند تخمدان 2- رباط کمری - تخمدانی 3- لوله ای - تخمدانی 4- رحمی - تخمدانی، در جای خود نگاه داشته میشود. 1- بند تخمدان کوتاه است و تخمدان در روی آن می تواند حرکات لولالی انجام دهد. 2- رباط کمری - تخمدانی یا رباط آویزان کننده از نزدیکی مبداء عروق رحمی - تخمدانی شروع و به انتهای فوقانی و قسمتی از کنار قدامی تخمدان ختم میشود و در طی مسیرش با عروق خاصره ای خارجی تقاطع میکند و در زیر صفاق برجسته و چینی را تشکیل میدهد. 3- رباط لوله ای - تخمدانی رشتۀ ملتحمه و عضلانی صافی است که انتهای فوقانی تخمدان را به سطح خارجی لالۀ شیپور رحمی مربوط میکند. بدین ترتیب این رباط از انتهای شرابۀ تخمدانی تا رأس لالۀ شیپور کشیده شده است. 4- رباط رحمی - تخمدانی بشکل طنابی است که از الیاف عضلانی صاف و چین صفاقی تشکیل یافته و از انتهای تحتانی تخمدان تا زاویۀ طرفی فوقانی رحم، در زیر محل اتصال شیپورها کشیده شده است. از مجموع رباطهای فوق الذکر فقط بند تخمدان و رباط کمری - تخمدانی کاملاً باعث نصب تخمدان می گردند و دو رباط دیگر در نگاهداری تخمدان چندان دخالتی ندارند زیرا رباطهای رحمی - تخمدانی و شیپوری - تخمدانی باعث اتصال تخمدان به اعضایی است که خود آنها متحرکند. (از کتاب کالبدشناسی انسان تألیف حکیم و گنج بخش صص 445- 448). ، (اصطلاح گیاه شناسی) در گیاه شناسی، قسمت تحتانی گل را گویند. در داخل تخمدان گیاهان پریاخته، یک یا چند تخمک جای می گیرد و از نمو تخمدان، میوه حاصل میشود و تخمکهای درون تخمدان دانه های میوه را تشکیل میدهند. رجوع به تخمک و تخم شود
زمینی را گویند که در آن شاخهای درختان فروبرده باشند، یا چیزی کاشته باشند که بعد از سبز شدن به جای دیگر نقل کنند. (برهان). جایی که نهالان در آن کارند و بعد از سبز شدن ازآنجا کنند و به جای دیگر نشانند و این زبان اهل شیراز است و در هند کهیته نامند. (آنندراج) (بهار عجم). زمینی که در آن تخم گیاهها و درختان را میکارند و یا شاخه های درخت را فرومیبرند و پس از چندی به جای دیگر نقل کرده غرس میکنند. (ناظم الاطباء) : ز جمع مال ممسک چون زمین تخمدان باشد که یک جا مال او آخر نصیب دیگران باشد. تأثیر (از آنندراج). صاحب انجمن آرا درذیل کلمه تخمگان آرد: و زمینی که در آن تخمها کارند و بعد از روئیدن سبز شود و به جای دیگر نقل کنند تخمدان گویند. (انجمن آرا) ، به اصطلاح تشریح، آلتی در دو طرف زهدان حیوانات پستاندار که تخم در آن تولید می گردد و به تازی مبیضه گویند. (از ناظم الاطباء). غده های تناسلی جنس مادۀ جانوران را گویند. تخمدان سلولهای مخصوصی بنام سلولهای ماده تولید می نماید و شمارۀ تخمدان در انسان و بسیاری از جانوران دو است. سطح خارجی آن پیش از بلوغ در انسان صاف است ولی پس از بلوغ دارای برجستگی هایی بنام فولیکولهای دودگرآف می شود و در هر 28 روز یک بار از یکی از فولیکولها یک سلول ماده آزاد میشود. در سن یائسگی حجم تخمدانها تقلیل می یابد و سطح آنها صاف می گردد. در کالبدشناسی انسان آمده: تخمدان ها غده های تناسلی زن میباشند که دارای دو ترشح خارجی و داخلی هستند، نتیجۀ ترشح خارجی تخمچه می باشد. تخمدان ها دو عددند: راست و چپ، که روی جدار طرفی حفرۀ لگنی و در عقب رباط های پهن قرار دارند. هر یک از تخمدانها بشکل تخم مرغی است که از خارج به داخل مسطح شده است بطوری که محور اطول آن در نازا تقریباً عمودی است. این عضو دارای دو سطح خارجی و داخلی و دوکنار قدامی و خلفی و دو انتهای فوقانی و تحتانی می باشد. منظرۀ خارجی تخمدان صاف است ولی پس از بلوغ کم کم غیرمنظم میشود زیرا بعداً برجستگیهایی به اسم فولیکول گراف روی سطح آن به وجود می آید که هر ماه قبل از دورۀ قاعدگی یکی از آنها پاره میشود و تخمچه به خارج میریزد، و پس از پاره شدن التیام می یابد و بجای آن ها جسم زردرنگ یا لوته ئین ظاهر میشود. پس از یائسه شدن یا قطع قاعدگی، حجم تخمدان ها کوچک میشود و برجستگیها از بین میرود و آثار التیام ها کمی باقی می ماند. ارتفاع هر یک از تخمدان ها 3/5 سانتیمتر و عرض آن 2 سانتیمتر و ضخامت آن یک سانتیمتر می باشد. رنگ تخمدان ها در بچه ها سفید صورتی و در اشخاص بالغ قرمز و هنگام قاعدگی رنگ آن تیره میشود. وزن هر یک از تخمدانها 6 تا 8 گرم است و پس از قطع قاعدگی ممکن است از یک گرم کمتر باشد. تخمدان تقریباً در حفرۀ لگنی آزاد است و به استثنای کنار قدامی و انتهاهایش که از یک طرف توسط بند کوتاهی به رباط پهن و از طرف دیگر توسط رباطهائی که بوسیلۀ صفاق پوشیده شده اند به شیپور رحمی متصل می گردد... سطح خارجی تخمدان - در زنان نازا تخمدان بطور قائم قرار گرفته و در روی صفاق جدار حفرۀ لگنی تکیه می نماید. تخمدان ناحیه ای را به اسم حفرۀ تخمدانی اشغال می کند که حدود آن عبارتست از رباطپهن رحمی در پائین و جلو، عروق خاصره ای خارجی در بالا، و عروق هیپوگاستریک و حالب در عقب. در این حفره تخمدان با شریان نافی و عروق و عصب سدادی که از زیر صفاق عبور می کنند مجاورت دارد. شریان رحمی پس از آنکه از جدار لگن دور می گردد انتهای تحتانی حفرۀ تخمدان را تقاطع می کند و متوجه قاعده رباط پهن می گردد. درزنان چندزا تخمدان کمی پائین تر قرار گرفته و محور اطول آن بطور مایل بطرف پائین و داخل کشیده می شود، بطوری که سطح خارجی آن تحتانی خارجی می گردد و در حفرۀکلودیوس که در زیر و عقب حفرۀ فوق الذکر است قرار می گیرد. عناصری که این حفره را محدود می کنند عبارتند از چین صفاقی که توسط حالب بوجود آمده است (در جلو) ، جدار خلفی لگن در عقب، چین رحمی - خاجی در پایین و داخل. در اطفال و زنهائی که دستگاه تناسلی آنان بحالت طفولیت باقی مانده است تخمدان بالاتر از حفرۀ سابق الذکر قرار گرفته و ممکن است در روی تنگۀ فوقانی و یا روی عضلۀ پسواس قرار گیرد. سطح داخلی - محدب است و توسط لالۀ شیپوررحمی و بند شیپوری رحمی پوشیده شده است. کنار قدامی - این کنار تقریباً مستقیم میباشد و به آن بند تخمدان می چسبد که تخمدان را به رباط پهن مربوط می کند. بند تخمدان از یک انتها تا انتهای دیگر تخمدان کشیده شده و در روی این عضو بشکل خط پیچ داری به اسم خط فار متصل می شود. در طول این خط صفاق متوقف می گردد و بجای آن اپتیلیوم تخمدانی ظاهر میشود که تمام وسعت تخمدان را می پوشاند. بند تخمدان در طول کنار قدامی تخمدان فضای باریکی را به اسم ناف تخمدان محدود میسازد که از آن عروق و اعصاب وارد تخمدان میشوند. در طول و جلو و کنار تخمدان حباب شیپور رحمی بطرف بالا می رود. کنار خلفی آزاد و محدب ضخیمتر از کنار قدامی می باشد و در زنان نازا این کنار در خلفی حفرۀ تخمدانی یعنی مجاور عروق هیپوگاستریک و حالب می باشد و در چندزا با جدار خلفی لگنی مجاورت دارد. انتهای فوقانی یا قطب فوقانی تخمدان مدور است و در نازا در زیر عروق خاصرۀ خارجی واقع و روی این انتها رباط کمری - تخمدانی و لوله ای - تخمدانی می چسبد و شیپور رحمی و بند شیپور رحمی آنرا میپوشاند. انتهای تحتانی ضخامتش از انتهای فوقانی کمتراست و به آن رباط رحمی - تخمدانی می چسبد. تخمدان توسط رباطهای ذیل: 1- بند تخمدان 2- رباط کمری - تخمدانی 3- لوله ای - تخمدانی 4- رحمی - تخمدانی، در جای خود نگاه داشته میشود. 1- بند تخمدان کوتاه است و تخمدان در روی آن می تواند حرکات لولالی انجام دهد. 2- رباط کمری - تخمدانی یا رباط آویزان کننده از نزدیکی مبداء عروق رحمی - تخمدانی شروع و به انتهای فوقانی و قسمتی از کنار قدامی تخمدان ختم میشود و در طی مسیرش با عروق خاصره ای خارجی تقاطع میکند و در زیر صفاق برجسته و چینی را تشکیل میدهد. 3- رباط لوله ای - تخمدانی رشتۀ ملتحمه و عضلانی صافی است که انتهای فوقانی تخمدان را به سطح خارجی لالۀ شیپور رحمی مربوط میکند. بدین ترتیب این رباط از انتهای شرابۀ تخمدانی تا رأس لالۀ شیپور کشیده شده است. 4- رباط رحمی - تخمدانی بشکل طنابی است که از الیاف عضلانی صاف و چین صفاقی تشکیل یافته و از انتهای تحتانی تخمدان تا زاویۀ طرفی فوقانی رحم، در زیر محل اتصال شیپورها کشیده شده است. از مجموع رباطهای فوق الذکر فقط بند تخمدان و رباط کمری - تخمدانی کاملاً باعث نصب تخمدان می گردند و دو رباط دیگر در نگاهداری تخمدان چندان دخالتی ندارند زیرا رباطهای رحمی - تخمدانی و شیپوری - تخمدانی باعث اتصال تخمدان به اعضایی است که خود آنها متحرکند. (از کتاب کالبدشناسی انسان تألیف حکیم و گنج بخش صص 445- 448). ، (اصطلاح گیاه شناسی) در گیاه شناسی، قسمت تحتانی گل را گویند. در داخل تخمدان گیاهان پُریاخته، یک یا چند تخمک جای می گیرد و از نمو تخمدان، میوه حاصل میشود و تخمکهای درون تخمدان دانه های میوه را تشکیل میدهند. رجوع به تخمک و تخم شود
بیضه های آدمی را گویند. (برهان) (انجمن آرا). و بعربی خصیتین خوانند. (برهان). خصیتین که بیضه های آدمی باشد، تخم روئیدنیها را گویند عموماً و تخم خرفه را گویند خصوصاً. (برهان). تخم روئیدنیها را نیز گفته اند. (انجمن آرا). تخم روئیدنی و تخم خرفه خصوصاً. (ناظم الاطباء)
بیضه های آدمی را گویند. (برهان) (انجمن آرا). و بعربی خصیتین خوانند. (برهان). خصیتین که بیضه های آدمی باشد، تخم روئیدنیها را گویند عموماً و تخم خرفه را گویند خصوصاً. (برهان). تخم روئیدنیها را نیز گفته اند. (انجمن آرا). تخم روئیدنی و تخم خرفه خصوصاً. (ناظم الاطباء)