جدول جو
جدول جو

معنی تخماق - جستجوی لغت در جدول جو

تخماق
میخ کوب و آن چوبی باشد که بدان میخهای خیمه را کوبند
تصویری از تخماق
تصویر تخماق
فرهنگ لغت هوشیار
تخماق
تکۀ چوب سنگین دسته دار که با آن کلوخ یا چیز دیگر می کوبند، کلوخ کوب
تصویری از تخماق
تصویر تخماق
فرهنگ فارسی عمید
تخماق
((تُ))
قطعه چوب سنگین دسته دار که با آن کلوخ یا چیز دیگر را می کوبند، افزار چوبی که بر سر میخ زنند تا میخ در زمین خوب فرو رود و استوار باشد
تصویری از تخماق
تصویر تخماق
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ترکی ژند آتشزنه سنگ آتش زنه سنگ آتش، قطعه آهن یا پولادی منحنی که بسنگ زنند تا جرقه تولید شود، یکی از آلات تفنگ که بوسیله ضربه آن چاشنی تفنگ میترکد و باروت آتش میگیرد و ساچمه یا گلوله خارج میگردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخمار
تصویر تخمار
تیری که بجای پیکان گرهی داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقماق
تصویر تقماق
ترکی میخ کوب تبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخمار
تصویر تخمار
تیری که بر سر آن پیکان نباشد، تیر بی پیکان، تکمر، تکمار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخمار
تصویر تخمار
((تُ))
تیری که به جای پیکان گرهی داشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چخماق
تصویر چخماق
((چَ))
سنگ آتشزنه، آلتی در اسلحه که به سوزن چاشنی ضربه می زند و موجب انفجار می شود
فرهنگ فارسی معین
قطعۀ آهن که به سنگ می زنند تا جرقه تولید شود و با آن آتش روشن کنند، آتش زنه، آلتی در تفنگ که وقتی به ته فشنگ می خورد گلوله محترق می شود
فرهنگ فارسی عمید