- تخماق
- میخ کوب و آن چوبی باشد که بدان میخهای خیمه را کوبند
معنی تخماق - جستجوی لغت در جدول جو
- تخماق
- تکۀ چوب سنگین دسته دار که با آن کلوخ یا چیز دیگر می کوبند، کلوخ کوب
- تخماق ((تُ))
- قطعه چوب سنگین دسته دار که با آن کلوخ یا چیز دیگر را می کوبند، افزار چوبی که بر سر میخ زنند تا میخ در زمین خوب فرو رود و استوار باشد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ترکی ژند آتشزنه سنگ آتش زنه سنگ آتش، قطعه آهن یا پولادی منحنی که بسنگ زنند تا جرقه تولید شود، یکی از آلات تفنگ که بوسیله ضربه آن چاشنی تفنگ میترکد و باروت آتش میگیرد و ساچمه یا گلوله خارج میگردد
تیری که بجای پیکان گرهی داشته باشد
ترکی میخ کوب تبر
تیری که بر سر آن پیکان نباشد، تیر بی پیکان، تکمر، تکمار
قطعۀ آهن که به سنگ می زنند تا جرقه تولید شود و با آن آتش روشن کنند، آتش زنه، آلتی در تفنگ که وقتی به ته فشنگ می خورد گلوله محترق می شود