جدول جو
جدول جو

معنی تخلیص - جستجوی لغت در جدول جو

تخلیص
ویژه گردانیدن، رها کردن
تصویری از تخلیص
تصویر تخلیص
فرهنگ لغت هوشیار
تخلیص
خلاصه کردن، رها کردن، آزاد ساختن، خلاص کردن، خالص کردن، ویژه گردانیدن
تصویری از تخلیص
تصویر تخلیص
فرهنگ فارسی عمید
تخلیص
((تَ))
رها کردن، خلاصه و مختصر کردن، خالص کردن
تصویری از تخلیص
تصویر تخلیص
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تخلیه
تصویر تخلیه
تهی سازی، تهی کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخصیص
تصویر تخصیص
کنارگزاری، بخش کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخلید
تصویر تخلید
جاویدان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
از آنی، ویژه گرداندن، ویژگی دادن -1 ویژه گردانیدن ویژه کردن خاص کردن مقابل تعمیم، اختصاص ویژگی، جمع تخصیصات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخویص
تصویر تخویص
هویدایی پیری، آراستن تاج به زر تاج زیبی
فرهنگ لغت هوشیار
بیرون کردن، تهی کردن بر تهیدن، وا گذاشتن، بیرون بردن، درون زدایی تهی کردن خالی کردن، رها کردن یله کردن وا گذاشتن، خالی کردن قوای نظامی ناحیه یا شهری را، خالی تهی، تهذیب باطن از اخلاق ناپسند اعراض از آنچه انسان را از خدا باز میدارد. یا تخلیه شکم. کار کردن شکم و خالی شدن آن. یا تخلیه هوا. خالی کردن محیطی را از هوای. یا تلمبه تخلیه هوا. وسیله ای که در آزمایشگاهها و در صنعت برای خالی کردن هوای دستگاهی یا محفظه ای بکار رود. یا تخلیه ید. دست متصرف را از ملک یا خانه کوتاه کردن خلع ید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلیم
تصویر تخلیم
برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلیل
تصویر تخلیل
خلال شدن، سرکه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلیق
تصویر تخلیق
خوشبو ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلیف
تصویر تخلیف
کسی یا چیزی بعد از خود باقی گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلیع
تصویر تخلیع
جدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلیط
تصویر تخلیط
آمیخته کردن، آمیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدلیص
تصویر تدلیص
نرم و تابان گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلیص
تصویر تقلیص
همیشگی نمودن در رفتارو روش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفلیص
تصویر تفلیص
رهانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلخیص
تصویر تلخیص
بیان کردن، خلاصه کردن آن، پاک وصاف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتلیص
تصویر تتلیص
هموار کردن نرم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلیع
تصویر تخلیع
جدا کردن، از هم باز کردن، در علوم ادبی شعری که بر وزن ناخوش و بحر ثقیل باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخلیق
تصویر تخلیق
بوی خوش مالیدن، خوش بو ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخلیف
تصویر تخلیف
خلیفه گردانیدن کسی به جای خود، کسی یا چیزی بعد از خود باقی گذاشتن، واپس گذاشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخلید
تصویر تخلید
جاوید کردن، جاودانه کردن، پاینده ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخلیه
تصویر تخلیه
خالی کردن، تهی ساختن، رها کردن، واگذاشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخلیط
تصویر تخلیط
مخلوط کردن، درهم کردن، به هم آمیختن، آمیخته کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلخیص
تصویر تلخیص
خلاصه کردن، ملخص کردن، مختصر کردن کلام و روشن ساختن آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخصیص
تصویر تخصیص
خاص کردن، اختصاص دادن، چیزی را به چیز دیگر مخصوص داشتن، ویژه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخلیل
تصویر تخلیل
فروکردن انگشتان در میان موهای ریش، برای رسیدن آب به موها، داخل کردن انگشتان دو دست در میان هم هنگام وضو گرفتن، خلال کردن دندان، چیزی از لای دندان درآوردن، ترش شدن و فاسد شدن آب انگور یا سرکه شدن آن، سرکه ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخلیل
تصویر تخلیل
((تَ))
خلال کردن دندان، داخل هم کردن انگشتان دست هنگام وضو گرفتن برای رسیدن آب لای انگشتان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخلیق
تصویر تخلیق
((تَ لِ))
خوشبوی ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخلیف
تصویر تخلیف
((تَ))
کسی را جانشین خود قرار دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخلیف
تصویر تخلیف
سپس انداختن کسی را، واپس هشتن، باز پس گذاشتن، بازپس گذاری، جمع تخلیفات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخلیع
تصویر تخلیع
((تَ))
از هم باز کردن، جدا نمودن، شعری را در بحر ثقیل و وزن ناخوش سرودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخلیط
تصویر تخلیط
((تَ))
درهم کردن، مخلوط کردن
فرهنگ فارسی معین