جدول جو
جدول جو

معنی تخفج - جستجوی لغت در جدول جو

تخفج
(اِ)
میل کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تخفج
میل کردن
تصویری از تخفج
تصویر تخفج
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خفج
تصویر خفج
بختک، کابوس، رؤیای وحشتناک توام با احساس خفگی و سنگینی بدن که انسان را از خواب می پراند، درفنجک، برفنجک، کرنجو، برغفج، فدرنجک، سکاچه، خفتو، خفتک، فرنجک، برخفج، فرهانج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخفی
تصویر تخفی
پوشیده گردیدن، پنهان شدن
فرهنگ فارسی عمید
صاحب منتهی الارب در شرح ’ازبئرار’ آرد: برخاستن موی بر اندام و تخج برآوردن سگ. و این ترجمه عبارت ذیل است: ازبأرّ الکلب ازبئراراً، تنفش حتی ظهرت اصول من وبر شعره. و این کلمه در جایی یافت نشد، ولی چون صاحب منتهی الارب، چنانکه در همه جا دیده میشود، لغت های مترجم قدیمی را در دست داشته که در دست ما نیست، ظاهراً چیزی شبیه به این کلمه وجود دارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به ازبئرار شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
کج رفتن شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازآنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ عَرْ رُ)
جماع کردن، دردمند گردیدن ساق از ماندگی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
سنگینی و گرانئی باشد که مردم را در خواب بهم رسد و آنرا بعربی کابوس و عبدالجنه می گویند. (برهان قاطع). خفج. (ناظم الاطباء). خفتک
لغت نامه دهخدا
(خَ فَ)
خفج. خفتک. بختک. کابوس. (ناظم الاطباء). رجوع به خفج مادۀ قبل شود، خردل صحرایی که آنرا قچی گویند، آنرا بکوبند ودر ماست کنند و با طعام خورند. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). شبرق. حشیشهالبزاز. لبسان. خاکشی. خبّه. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ دُ)
نازیدن بر افزونتر از آنچه دارد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، باد سخت وزیدن: تنفجت الریح علی الناس، خرجت علیهم عاصفه و هم غافلون. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَتْ تَ بَ)
لنگ گردیدن گوسپند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بر زمین افتادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، بر پهلو خفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
موزه پوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نهان و پوشیده گردیدن چیزی. (ناظم الاطباء). پوشیده شدن، به تکلف پوشیده و پنهان شدن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جنبیدن و لرزیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اضطراب و تحرک. (اقرب الموارد) (المنجد) ، تفکک و پیچ پیچان راه رفتن مفلوج. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). پیچ پیچان راه رفتن مفلوج چنانکه به چپ و گاهی براست کشیده شود. (اقرب الموارد). تمایل. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
به علم رسیدن. (تاج المصادر بیهقی). به علم رسیدن و ادب یافتن. (آنندراج). فرا راه افتادن در علم و ادب و برساخته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تدرب در علم و تعلم آن. (اقرب الموارد) (المنجد) : تخرج علیه فی الفقه خلق کثیر. (اقرب الموارد). رجوع به تخریج شود
لغت نامه دهخدا
(تَ تَ)
معرب تخته. (منتهی الارب). مأخوذ ازتختۀ فارسی و بمعنی آن. (ناظم الاطباء). معرب تختۀفارسی. (دزی ج 1 ص 142) (قطر المحیط). ج، تخاتج. (منتهی الارب) (دزی) (ناظم الاطباء). رجوع به تخته شود
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
کج پای. کژپای. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
تصویری از تعفج
تصویر تعفج
کجروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخرج
تصویر تخرج
ادب یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
شرمداشت، زینهاری گشتن به زینهار رفتن بدرهه خواستن (بدرهه بدرقه)، نگهبان شدن، نگاهبانی
فرهنگ لغت هوشیار
سست، آب آشامیدنی دیو خار لاز گیاهان سنگینیی که بهنگام خواب شخص احساس کند بختک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخفس
تصویر تخفس
بر پهلو خفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخفف
تصویر تخفف
موزه پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخفی
تصویر تخفی
پنهان داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلج
تصویر تخلج
جنبیدن و لرزیدن، اضطراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخفی
تصویر تخفی
((تَ خَ فّ))
نهان گردیدن، پوشیده گردیدن، پوشیدگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخلج
تصویر تخلج
((تَ خَ لُّ))
جنبیدن، لرزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خفج
تصویر خفج
((خَ))
بختک، کابوس
فرهنگ فارسی معین