درشت توانا و پر گوشت. گویند: صار والد الناقه زخزبا، یعنی درشت و فربه شد بچۀ ناقه. (از منتهی الارب). درشت نیرومند و پر گوشت. (از محیطالمحیط). ستبر توانای گوشت سخت است. (ترجمه قاموس) (ازاقرب الموارد). این لغت را با حاء مهمله نیز آورده اند اما آن تصحیف است از خاء معجمه. (از متن اللغه)
درشت توانا و پر گوشت. گویند: صار والد الناقه زخزبا، یعنی درشت و فربه شد بچۀ ناقه. (از منتهی الارب). درشت نیرومند و پر گوشت. (از محیطالمحیط). ستبر توانای گوشت سخت است. (ترجمه قاموس) (ازاقرب الموارد). این لغت را با حاء مهمله نیز آورده اند اما آن تصحیف است از خاء معجمه. (از متن اللغه)
واپس استیدن. (تاج المصادر بیهقی). تخلف کردن از قوم خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، پاره گوشت جدا کردن از جزور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، بخش بخش کردن مردم چیزی را وگرفتن آن را میان خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قطعه قطعه کردن و میان خود قسمت کردن چیزی را، گرفتن چیزی را. (اقرب الموارد)
واپس استیدن. (تاج المصادر بیهقی). تخلف کردن از قوم خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، پاره گوشت جدا کردن از جزور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، بخش بخش کردن مردم چیزی را وگرفتن آن را میان خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قطعه قطعه کردن و میان خود قسمت کردن چیزی را، گرفتن چیزی را. (اقرب الموارد)
آمدن بعض ابر بر بعض دیگر از گرانی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، رفتن به گرانباری و سستی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
آمدن بعض ابر بر بعض دیگر از گرانی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، رفتن به گرانباری و سستی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
راه رفتن نه بزودی و نه بدرنگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). راه رفتن نه سریع و نه آهسته. (المنجد). راه رفتنی میانه چنانکه نه سریع باشد و نه بطی ٔ. (از اقرب الموارد)
راه رفتن نه بزودی و نه بدرنگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). راه رفتن نه سریع و نه آهسته. (المنجد). راه رفتنی میانه چنانکه نه سریع باشد و نه بطی ٔ. (از اقرب الموارد)
آماسیدن و یا فربه شدن که گویا برآماسیده است، مبتهج گردیدن پوست، آماس کردن پستان ناقه و تنگ شدن سوراخهای آن، خشک شدن و کم شیر گردیدن پستان ناقه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
آماسیدن و یا فربه شدن که گویا برآماسیده است، مبتهج گردیدن پوست، آماس کردن پستان ناقه و تنگ شدن سوراخهای آن، خشک شدن و کم شیر گردیدن پستان ناقه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) (از لسان العرب)