خرف خواندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پیر فاسدعقل و فرتوت خواندن. (آنندراج). خرف خواندن کسی را. (منتهی الارب). نسبت دادن کسی را به تباه خردی از کلانسالی. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
خرف خواندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پیر فاسدعقل و فرتوت خواندن. (آنندراج). خرف خواندن کسی را. (منتهی الارب). نسبت دادن کسی را به تباه خردی از کلانسالی. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
شریف گردانیدن، بزرگ داشتن، بلند کردن، بزرگوار نمودن، خلعت تشریف آوردن: آمدن به صورت احترام آمیز برای شخص دیگری به کار می رود تشریف بردن: رفتن به صورت احترام آمیز برای شخص دیگری به کار برده می شود تشریف داشتن: حضور داشتن به صورت احترام آمیز برای شخص دیگری به کار برده می شود
شریف گردانیدن، بزرگ داشتن، بلند کردن، بزرگوار نمودن، خلعت تشریف آوردن: آمدن به صورت احترام آمیز برای شخص دیگری به کار می رود تشریف بردن: رفتن به صورت احترام آمیز برای شخص دیگری به کار برده می شود تشریف داشتن: حضور داشتن به صورت احترام آمیز برای شخص دیگری به کار برده می شود