- تخجیل
- شرمنده کردن شرمسار کردن شرمنده کردن، شرمگین بودن
معنی تخجیل - جستجوی لغت در جدول جو
- تخجیل
- خجل کردن، شرمگین کردن، شرمنده ساختن
- تخجیل ((تَ))
- شرمنده کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شتاب کردن
تکبر نمودن
گود چشمی گود افتادن چشم
از هم دریدن
خوار گرداندن
مرغولاندن (مرغول مرغوله جعد در گیسو)
تهمت بکسی متوجه ساختن
باطل و بیهوده
خلال شدن، سرکه شدن
خر رنگ کردن، زراندودن زرین نمایاندن
شتافتن و پیشی نمودن
سجل نوشتن، قباله، تمسک نوشتن قاضی، اثبات کردن، قضاوت کردن، حکم کردن
پهناندن پهن گرداندن، پیش آوردن
دشنام دادن بد گفتن
فرمان دادن، مهلت دادن مولش دادن مولشاندن (مولش مهلت)، درمان کردن، نپذیرفتن مهلت دادن زمان دادن مقابل تعجیل
بزرگ شمردن، احترام کردن
مهلت دادن، مدت معین کردن
شتاب کردن، شتافتن، عجله کردن
گرامی داشتن، بزرگ شمردن، احترام کردن
وشگون، عمل گرفتن و فشار دادن پوست و گوشت بدن کسی با دو سر انگشت
نشگون، نشگنج، اشکنج، نخجل، نخچل، نیلک
نشگون، نشگنج، اشکنج، نخجل، نخچل، نیلک
مسجل کردن، ثابت و محکم کردن، حکم دادن، مهر کردن قباله، عهد و پیمان کردن
فروکردن انگشتان در میان موهای ریش، برای رسیدن آب به موها، داخل کردن انگشتان دو دست در میان هم هنگام وضو گرفتن، خلال کردن دندان، چیزی از لای دندان درآوردن، ترش شدن و فاسد شدن آب انگور یا سرکه شدن آن، سرکه ساختن
نشکنج: نشان نخجل دارم زدوست بربازو رواست باری گردل ببردمونس داد. (آغاجی لفااق. 134) صحاح الفرس: رواست باری گردل ببرده است نگار
در بدیع ابداع کردن وجوه خیالی برای ستایش یا نکوهش چیزی به طوری که در شنونده و خواننده تاثیر کند و اثری از حزن یا نشاط یا بیم وامید پدید بیاورد، ایهام، به خیال افکندن، به کسی تهمت زدن
انگارش، پندار، پنداشت
خیال بستن، در خیال آوردن