جدول جو
جدول جو

معنی تخج - جستجوی لغت در جدول جو

تخج
صاحب منتهی الارب در شرح ’ازبئرار’ آرد: برخاستن موی بر اندام و تخج برآوردن سگ. و این ترجمه عبارت ذیل است: ازبأرّ الکلب ازبئراراً، تنفش حتی ظهرت اصول من وبر شعره. و این کلمه در جایی یافت نشد، ولی چون صاحب منتهی الارب، چنانکه در همه جا دیده میشود، لغت های مترجم قدیمی را در دست داشته که در دست ما نیست، ظاهراً چیزی شبیه به این کلمه وجود دارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به ازبئرار شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاج
تصویر تاج
کلاه جواهرنشان که پادشاهان بر سر گذارند، افسر، دیهیم، بساک، گرزن، جقۀ جواهرنشان که جلو کلاه بزنند، در علم زیست شناسی برآمدگی کوچکی از پر یا گوشت بر سر بعضی پرندگان مانند هدهد و خروس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخم
تصویر تخم
دانه، دانۀ گیاه، بذر، بیضۀ مرغ، خایۀ انسان یا حیوان، نطفه
تخم لق: تخم مرغی که زرده و سفیدۀ آن مخلوط شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخجم
تصویر تخجم
حریص، آزمند
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، بدیمن، میشوم، شنار، پاسبز، نافرّخ، سبز پا، مشوم، مشئوم، شمال، بداغر، مرخشه، نامیمون، سیاه دست، خشک پی، نحس، بدقدم، منحوس، سبز قدم، بدشگون، نامبارک برای مثال نامم همای دولت و شهباز حضرت است / نه کرکس فرخجی و نه زاغ تخجم است (خاقانی - ۸۴۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخش
تصویر تخش
صدر مجلس، بالای مجلس
تیر، تیر کمان، تیر آتش بازی، نوعی کمان که تیر بسیار کوچکی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخس
تصویر تخس
تفس، گرمی، حرارت، تپش دل از غم و رنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توج
تصویر توج
به، درختی شبیه سیب با برگ های کرک دار، میوۀ زرد رنگ و آب دار این درخت که برای تهیۀ مربا به کار می رود و تخم آن نیز مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیج
تصویر تیج
ابریشم خام، پنبۀ ریزکرده
سر از خاک درآوردن گیاه، تژ، تنده، تنزه، تز، تژه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخم
تصویر تخم
چادری که هنگام تکان دادن درخت میوه دار زیر آن می گیرند تا میوه ها در آن بریزد، چادری که در مجلس جشن و عروسی بر سر دست بلند می کنند تا آنچه نثار می شود در آن بریزد، پخم، فخم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نخج
تصویر نخج
گیاهی که از آن جارو درست می کنند، جارو، حربۀ نوک تیز، سیخ
فرهنگ فارسی عمید
(تَ جُ / تَ خَجْ جُ)
حریص و خداوند شره. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (ناظم الاطباء) (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 285). رشیدی آرد: بفتحتین و ضم جیم تازی مشدد، حریص و خداوند شره. خاقانی گوید بیت:
نامم همای دولت و شهباز حضرت است
نه کرکس فرخج و نه زاغ تخجم است.
و له بیت:
پیش دلشان سپهر و انجم
این بوده ورخج و آن تخجم.
و در فرهنگ بفتح اول و سکون دوم و ضم جیم آورده و مصرع خاقانی راچنین نقل کرده: ’نه کرکس فرخجه و نه زاغ تخجم است’ و بیت دیگر را ملاحظه نکرده - انتهی. صاحب انجمن آرا و آنندراج آرند: بر وزن تحکم، بمعنی حریص وخداوند شره و در فرهنگها، خاصه جهانگیری، مختلف و غلط آورده اند و عربی است نه پارسی و با حای مهمله صحیح نه به خای معجمه - انتهی. در برهان گوید تخجم بر وزن انجم، بمعنی حریص و خداوند شره باشد. ولی از بیت خاقانی بقرینۀ فرخج این معنی درست درنمی آید، خاصه که انجم را به صفت آز و شره صفت نکرده اند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
لغت نامه دهخدا
بهی به آبی. پارسی تازی گشته، توژ پوست درختی که بر زین اسب و کمان پوشند، میوه به که آن را بهی نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فخج
تصویر فخج
دور رانی دور بودن ران ها از هم بزرگ منشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کخج
تصویر کخج
علف جارو
فرهنگ لغت هوشیار
زاج سیاه که رنگرزان بکار برند اشخار: بینی آن زلفینکان چون چنبری بالابخم (بالای خم. دهخدا) کش بلخج اندر زنی ایدون شود چون آبنوس. (طیان لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی درشت باشدکه خاک روبان بدان زمین روبندعلف جاروب: دست وکف پای پیران پرکلخج ریش پیران زردازبس دودنخج. (طیان لفااق. 70)
فرهنگ لغت هوشیار
آهنگی است از موسیقی قدیم: بامدادان بر چکک چون چاشتگاهان بر شخج نیمروزان بر لبینا شامگاهان بر دنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاج
تصویر تاج
کلاه جواهر نشان که سلاطین بر سر میگذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترج
تصویر ترج
پنهان شدن، استتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخم
تصویر تخم
دانه، تخم درخت و غله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخجم
تصویر تخجم
خجل کردن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخرج
تصویر تخرج
ادب یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخس
تصویر تخس
بچه شرور و شیطان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخش
تصویر تخش
صدر مجلس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخفج
تصویر تخفج
میل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلج
تصویر تخلج
جنبیدن و لرزیدن، اضطراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخت
تصویر تخت
محل جلوس پادشاه در هنگام سلام، سریر، اریکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جخج
تصویر جخج
علتی باشد مانند بادنجان که از گلو و گردن مردم برآید و درد نکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیج
تصویر تیج
برگ نو بر آمده از درخت جوانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخج
تصویر رخج
فرق سر تارک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخج
تصویر پخج
پهن پخش پخچ پخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخجم
تصویر تخجم
((تَ خَ جُّ))
نامبارک، نافرخنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاج
تصویر تاج
کلاه جواهرنشان که پادشاهان بر سر گذارند، افسر، هر چیز مانند تاج، کلاه ترک ترک درویشان، کلاه قاب دوزی شده صوفیان، قسمت آشکار و مریی دندان که از لثه خارج و از مینا پوشیده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخت
تصویر تخت
اریکه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخم
تصویر تخم
بذر
فرهنگ واژه فارسی سره