برقی که چشم را خیره می کند. (آنندراج) (فرهنگ جهانگیری). درخش که چشم را خیره کند. (منتهی الارب). خیره کننده: و برق خاطف دواسبه غبار را درنیافتی. (سندبادنامه ص 252) ، رباینده. در صفت برق خاطف از آن جهت واقع میشود که بینائی مردم میرباید. (غیاث اللغات) (فرهنگ جهانگیری)
برقی که چشم را خیره می کند. (آنندراج) (فرهنگ جهانگیری). درخش که چشم را خیره کند. (منتهی الارب). خیره کننده: و برق خاطف دواسبه غبار را درنیافتی. (سندبادنامه ص 252) ، رباینده. در صفت برق خاطف از آن جهت واقع میشود که بینائی مردم میرباید. (غیاث اللغات) (فرهنگ جهانگیری)
ضد تثاقل. (تاج الع__روس ج 6 ص 93) (اقرب الموارد) (قط-ر المحیط). و منه حدیث مجاهد و قد سأله حبیب بن ابی ثابت: انی اخاف ان یؤثر السجود جبهتی. فقال اذا سجدت فتخاف، ای ضعجبهتک علی الارض وضعاً خفیفاً. (تاج العروس ایضاً)
ضد تثاقل. (تاج الع__روس ج 6 ص 93) (اقرب الموارد) (قط-ر المحیط). و منه حدیث مجاهد و قد سأله حبیب بن ابی ثابت: انی اخاف ان یؤثر السجود جبهتی. فقال اذا سجدت فتخاف، ای ضعجبهتک علی الارض وضعاً خفیفاً. (تاج العروس ایضاً)
با هم گرو بستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تراهن. (قطر المحیط) : هم الجبل الاعلی اذاما تناکرت ملوک الرجال او تخاطرت البزل. (از اقرب الموارد). ، بلند کردن گشن دم خود را برای حمله ور شدن هنگام هیجان. (اقرب الموارد)
با هم گرو بستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تراهن. (قطر المحیط) : هم ُ الجبل ُ الاعلی اذاما تناکرت ملوک الرجال او تخاطرت البزل. (از اقرب الموارد). ، بلند کردن گشن دم خود را برای حمله ور شدن هنگام هیجان. (اقرب الموارد)