دست یکدیگر بگرفتن در رفتن. (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گرفتن بعضی دست بعضی دیگر را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). یقال: ذهب القوم متخاصرین. (اقرب الموارد)
دست یکدیگر بگرفتن در رفتن. (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گرفتن بعضی دست بعضی دیگر را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). یقال: ذهب القوم متخاصرین. (اقرب الموارد)
جمع واژۀ مخصره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به مخصره شود. - مخاصرالطریق، نزدیک ترین راه ها. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مخازن الطریق شود
جَمعِ واژۀ مَخصَرَه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به مخصره شود. - مخاصرالطریق، نزدیک ترین راه ها. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مخازن الطریق شود
اظهار کوتاهی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازایستادن از امری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بازایستادن از امری در حالی که بر آن قادر باشد، خرد و حقیر شدن نفس کسی، پست و در کشیده و کم گردیدن. (از اقرب الموارد)
اظهار کوتاهی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازایستادن از امری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بازایستادن از امری در حالی که بر آن قادر باشد، خرد و حقیر شدن نفس کسی، پست و در کشیده و کم گردیدن. (از اقرب الموارد)
تنگ کردن یک چشم را تا نگاه تیز شود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تنگ کردن پلک چشم را تا نگاه تیز شود. (اقرب الموارد) (آنندراج). تنگ کردن پلک چشم و بهم آوردن، تیز نگریستن را. (قطر المحیط). به گوشۀ چشم نگریستن. تنگ چشم نشان دادن خود را. (قطر المحیط)
تنگ کردن یک چشم را تا نگاه تیز شود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تنگ کردن پلک چشم را تا نگاه تیز شود. (اقرب الموارد) (آنندراج). تنگ کردن پلک چشم و بهم آوردن، تیز نگریستن را. (قطر المحیط). به گوشۀ چشم نگریستن. تنگ چشم نشان دادن خود را. (قطر المحیط)
با هم گرو بستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تراهن. (قطر المحیط) : هم الجبل الاعلی اذاما تناکرت ملوک الرجال او تخاطرت البزل. (از اقرب الموارد). ، بلند کردن گشن دم خود را برای حمله ور شدن هنگام هیجان. (اقرب الموارد)
با هم گرو بستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تراهن. (قطر المحیط) : هم ُ الجبل ُ الاعلی اذاما تناکرت ملوک الرجال او تخاطرت البزل. (از اقرب الموارد). ، بلند کردن گشن دم خود را برای حمله ور شدن هنگام هیجان. (اقرب الموارد)
دست بر تهیگاه نهادن، مخصره بدست گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). فی الحدیث: المتخصرون یوم القیامه علی وجوههم النور، ای المصلون باللیل، از آن رو که چون خفته شوند دست های خود بر تهیگاه خویش نهند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
دست بر تهیگاه نهادن، مِخْصَره بدست گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). فی الحدیث: المتخصرون یوم القیامه علی وجوههم النور، ای المصلون باللیل، از آن رو که چون خفته شوند دست های خود بر تهیگاه خویش نهند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)