جدول جو
جدول جو

معنی تخارش - جستجوی لغت در جدول جو

تخارش
(اِ)
برانگیخته شدن سگان برای جنگ با یکدیگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تهارش. (قطر المحیط). تخارش کلاب و سنانیر، تخادش و تمزیق بعض آنان مر بعض دیگر را. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تخار
تصویر تخار
(پسرانه)
نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه، از جمله نام یکی از همراهان فرود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خارش
تصویر خارش
خاریدن، پیدا شدن حالت یا علتی در پوست بدن که باعث خاریدن آن شود، در پزشکی جرب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخاره
تصویر تخاره
اسبی که در تخارستان پرورش یافته، اسب تخاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخاری
تصویر تخاری
از مردم تخارستان، زبانی از شاخه های مستقل زبان های هندواروپایی که مردم تخار با آن سخن می گفتند و اکنون از میان رفته است
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
نفقه بیرون کردن هر یک را از همراهان و یاران بقدر یکدیگر. (آنندراج). تناهد. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، گرفتن بعض شرکاء خانه مبنی را و بعض شرکاء زمین را. (منتهی الارب) (آنندراج). گرفتن بعضی شریکها خانه بناشده را و بعضی دیگر زمین را. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). قسمت کردن و گرفتن بعضی از شریکان خانه را و بعضی زمین را و بعضی پول را و بعض دیگر عقارات را. و آنرا اقتسام به تخارج نیز گویند. (قطر المحیط) ، دو گروه روباروی جنگ کردن. (آنندراج) ، فی اللغه، تفاعل من الخروج و فی الاصطلاح، مصالحهالورثه علی اخراج بعض منهم بشی ٔ معین من الترکه. (تعریفات جرجانی)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
باهم پیوستن نیزه ها در معرکه:تقارشت الرماح، اذا تداخلت فی الحرب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، نیزه زدن قوم یکدیگر را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَبْ بُ)
در یکدیگر افتادن سگان. (زوزنی). برآغالانیده شدن سگان بر یکدیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
خود را کر نمودن و بتکلف کر ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ لِ)
رجوع به تخارش شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
محمد بن علی بن الحسین. محدث است که ازمدائنی روایت کند و از وی دارقطنی. (منتهی الارب). واژه ی محدث از ریشه ’حدیث’ گرفته شده و به کسی اطلاق می شود که تخصص در نقل، حفظ و تحلیل احادیث دارد. این فرد معمولاً بر متون حدیثی مسلط است و می تواند صحیح را از ضعیف تشخیص دهد. محدثان نقش نگهدارنده سنت نبوی را داشتند و از طریق کتابت یا روایت شفاهی، احادیث را به نسل های بعدی منتقل کردند. برخی از معروف ترین محدثان عبارتند از بخاری، مسلم، ترمذی و نسائی.
حمادبن احمد بن حمادبن رجاء العطاردی التخاری که در کوی تخاران به سکونت داشت. (معجم البلدان). رجوع به تخاران به شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
طخاری. یکی از زبانهای کهن ایرانی که در تخارستان رایج بود. رجوع به تخارستان و تخارها و طخاری شود، از مردم تخارستان، نام قومی از ایرانیان باستان که در حدود تخارستان میزیسته اند. رجوع به طخار و طخاری شود
لغت نامه دهخدا
(خَ رِ)
حرکات و اطوار کودک. (از منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
منسوب است به تخار که طخارستان باشد و ’ط’ را بدل ’ت’ کرده اند. (انساب سمعانی). رجوع به طخاری و تخارستان و طخارستان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ختارش
تصویر ختارش
کودکی رفتار کودکانه
فرهنگ لغت هوشیار
اسبی که در آسیای مرکزی و تخارستان (طخارستان) پرورش یافته اسب تخاری. توضیح این کلمه که در ویس و رامین ترجمه گرجی آمده در چاپهای فارسی منظومه مذکور و نیز در فرهنگها بصورت (تجاره) تحریف شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارش
تصویر خارش
عمل خاریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطارش
تصویر تطارش
کر نمایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارش
تصویر خارش
((رِ))
خاریدن، گر، بیماری پوستی که با خارش همراه است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخاره
تصویر تخاره
((تَ رِ یا رَ))
تخاری، اسبی که در آسیای مرکزی و تخارستان (طخارستان) پرورش یافته، اسب تخاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خارش
تصویر خارش
Itchiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خارش
تصویر خارش
démangeaison
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کوزه
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از خارش
تصویر خارش
picazón
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خارش
تصویر خارش
gatal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خارش
تصویر خارش
อาการคัน , อาการคัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خارش
تصویر خارش
jeuk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خارش
تصویر خارش
зуд
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خارش
تصویر خارش
prurito
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خارش
تصویر خارش
coceira
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خارش
تصویر خارش
瘙痒
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خارش
تصویر خارش
swędzenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خارش
تصویر خارش
свербіж , свербіж
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خارش
تصویر خارش
Juckreiz
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خارش
تصویر خارش
खुजली
دیکشنری فارسی به هندی