- تحلیه
- زیور بستن، نشان کسی دادن
معنی تحلیه - جستجوی لغت در جدول جو
- تحلیه
- به زیور آراستن، زینت دادن
- تحلیه ((تَ یِ))
- زیور بر نهادن، زینت دادن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث متحلی جمع متحلیات
تهی سازی، تهی کردن
گوارش، موشکافی، کاوش، کندوکاو، ریشه یابی، واکاوی
پشتیبانی، باز داشتن
حاشیه نوشتن بر کتاب
بردباری نمودن، به حلم منسوب کردن کسی را
هضم کردن، خرج شدن
سوگند دادن کسی را
زیور بر نهادن پیرایه بستن آراستن، یکی از مراتب قوه عقل عملی و آن آراسته شدن با وصاف ستوده و خصال پسندیده است
بیرون کردن، تهی کردن بر تهیدن، وا گذاشتن، بیرون بردن، درون زدایی تهی کردن خالی کردن، رها کردن یله کردن وا گذاشتن، خالی کردن قوای نظامی ناحیه یا شهری را، خالی تهی، تهذیب باطن از اخلاق ناپسند اعراض از آنچه انسان را از خدا باز میدارد. یا تخلیه شکم. کار کردن شکم و خالی شدن آن. یا تخلیه هوا. خالی کردن محیطی را از هوای. یا تلمبه تخلیه هوا. وسیله ای که در آزمایشگاهها و در صنعت برای خالی کردن هوای دستگاهی یا محفظه ای بکار رود. یا تخلیه ید. دست متصرف را از ملک یا خانه کوتاه کردن خلع ید
نماز گزاری
بلند کردن، بر آمدن بر چیزی
برخوردار گرداندن
سرپرستی خاوند گاری هم آوای تفعیل شیفته گرداندن، جدا کردن مادر از فرزند
مادینه تالی پیرونده درنگ کردن، کوتاهی کردن، خود گرفتن مونث تالی، جمع توالی
پرویزاندن پرویزگی -1 روشن کردن پیدا کردن زدودن، تهذیب ظاهر است بسبب استعمال نوامیس و احکام الهی و امتثال اوامر و نواهی خداوند
سوگند دادن، قسم دادن
خالی کردن، تهی ساختن، رها کردن، واگذاشتن
حل کردن، گشودن، حل کردن غذا در معده، حلال کردن، روا شمردن
تالی، آنکه بعد بیاید، ازپی آینده، تابع، پیرو، تلاوت کننده
پیروان حسن بن علی نحلی که رهنمودی را تنها در فرزندان حسن بن علی (ع) درست و روا می دانستند
((تَ یَ یا یِ))
فرهنگ فارسی معین
روشن کردن، پیدا کردن، زدودن، تهذیب ظاهر است به سبب استعمال نوامیس و احکام الهی و امتثال اوامر و نواهی خداوند
حاشیه زدن، حاشیه دوختن به جامه، حاشیه نوشتن بر کتاب، حاشیه نویسی
Evacuation
эвакуация
Evakuierung
евакуація