- تحریض
- بر آغالاندن برانگیختن آغالش -1 برانگیختن بر آغالیدن ترغیب کردن تحریک کردن، تعریف کردن، انگیزش تحریک، جمع تحریضات
معنی تحریض - جستجوی لغت در جدول جو
- تحریض
- برانگیختن، به شوق آوردن، بر سر میل و رغبت آوردن، وادار کردن
- تحریض ((تَ))
- برانگیختن، به شوق آوردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جلوگیری، بازداشتن
انگیزش، برانگیختن
دستبری، دگرگون کردن
نگارش، نوشتن
از گیاهان کاجیره کاژیره روی کرده چو تخم کاژیره به نفاق و دل اندرون تیره (سنائی حدیقه)
حرام کردن، نا جایز قرار دادن
حرکت دادن، جنبش و اضطراب آغار نه او خواهش پذیرد هرگز از من - نه آغارش پذیرد زآب آهن ور غلانیدن جنباندن هنگژ هاچش نوانش -1 جنبانیدن بجنبش آوردن بر آغالیدن، انگیزش ترغیب، جمع تحریکات
به آتش کشیدن به آتش افکندن سوختنسوزانیدن،جمع تحریقات
بگردانیدن سخن، تغییر، تبدیل، انقلاب، سرنگونی
آغال انگیزش، آرزوی به آز افکندن آزمند کردن باز افکندن، بر انگیختن ترغیب کردن تحریص، انگیزش ترغیب تحریک، جمع تحریصات. توضیح این کلمه بدین معنی مستحدث است
فتنه انگیزی کردن
پناه دادن، نگاهداشتن بسیار بسیار نگاهداشتن، پناه دادن، استوار گردانیدن
نوشتن نبشتن، آزاد کردن بنده، مرغوله مرغولش زبانزد خنیا مرغوله شود صدا زتحریراتش - زان رو ره گوش پیچ پیچ افتاده است (ظهوری) پیچیدگی آواز نوشتن نبشتن، آزاد کردن بنده، سره کدرن پاکیزه کردن تهذیب (کتب پیشینیان)، نقش خط برکشیدن،جمع تحریرات، غلت دادن آواز، پیچیدگی در آواز کشش، غلت آواز، از حشو و زواید پیراسته مهذب (کتب پیشینیان) : (کتاب... تحریر نصیر الدین طوسی است) یاتحریر رقبه. آزاد کردن بنده. یا ماشین تحری. ماشینی که برای نوشتن بکار رود
کژکردن، خماندن
سوگند مندی، سوگند بسیار بر زبان راندن، در فشار گذاشتن
بخشم آوردن
برانگیختن
سخن سربسته گفتن
رخنه نمودن، جدا جدا کردن، قطع کردن بریدن
قطع کردن، پریدن
بیمار داری کردن
آهنگ روزه، سخن آرایی، درنگاندن واداشتن به درنگ
حرام کردن، حرام گردانیدن چیزی یا کاری، منع کردن، شصت و ششمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۲ آیه، متحّرم، لم تحرم
نگه داری کردن، در نگه داری چیزی کوشش و مبالغه کردن
گلرنگ، گیاهی یک ساله با برگ های بیضی شکل و گل های نارنجی که گاه به جای زعفران به کار می رود، کاجیره، کاژیره، کابیشه، بهرم، عصفر
برانگیختن، فتنه انگیزی کردن، چند نفر را به هم انداختن
برانگیختن، برانگیزانیدن، تحریک کردن، ایجاد کردن، پدید آوردن، بلند کردن، بیرون آوردن، به پیامبری مبعوث کردن، زنده کردن مردگان در روز رستاخیز، تازاندن، به حرکت سریع وا داشتن مثلاً اسب را برانگیخت
به کنایه و به اشاره چیزی گفتن، کنایه زدن، سخن سربسته گفتن، به پهنای چیزی افزودن، عریض کردن
حریص گردانیدن، آزمند کردن، راغب ساختن کسی به کاری یا چیزی
برانگیختن، وادار کردن، حرکت دادن، جنباندن، به حرکت درآوردن
سوزاندن، چیزی را آتش زدن یا در آتش انداختن که بسوزد، آتش زدن در چیزی، با حرارت زیاد سبب آسیب یا آزار شدن
نوشتن، نوشته، در موسیقی کش دادن صوت هنگام آوازخوانی، چهچهه، آزاد ساختن بنده، آزاد کردن