جدول جو
جدول جو

معنی احریض

احریض
گلرنگ، گیاهی یک ساله با برگ های بیضی شکل و گل های نارنجی که گاه به جای زعفران به کار می رود، کاجیره، کاژیره، کابیشه، بهرم، عصفر
تصویری از احریض
تصویر احریض
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با احریض

احریض

احریض
از گیاهان کاجیره کاژیره روی کرده چو تخم کاژیره به نفاق و دل اندرون تیره (سنائی حدیقه)
فرهنگ لغت هوشیار

احریض

احریض
مرد برجامانده که برخاستن نتواند. زمین گیر. زَمِن. حَرَض. مُحرض. حارض. ج، اَحاریض
لغت نامه دهخدا

احریض

احریض
گل رنگ. کافشه. گل کاغاله. گل کاچیره. کازیره. کاجیره. (مهذب الاسماء). کاژیره. عُصفُر. بهرم. بهرمان. مریق. نقد. زعفران ِ بدل و با آن زعفران را غش کنند. در اختیارات بدیعی آمده: احریض بهرم و بهرمان است و خربع و عصفر و مریق و نقد نیز گویند و در عصفر گفته شود. در برهان قاطع آمده: احریض داروئی است که کلف را زایل کند وبصفاهانی گل کافشه و بعربی عصفر خوانند. حکیم مؤمن در تحفه آورده: اِحریض، بفارسی گل کافشه و رنگ زعفران و بلغت دیلمی کاجیره نامند. بستانی او در دوم گرم و در اول خشک و برّی، در سیم گرم و قوتش تا سه سال باقی میماند. منضج و با قوه قابضه و محرک باه و منوّم و محلل و مقوی جگر و گدازندۀ خون منجمد مطلقا و ضماد او با عسل جهت قوبا و با ماست بر مثانه جهت احتباس بول مجرّب و طلاء او با عسل جهت بهق و برص و قلاع أطفال و با سرکه جهت خارش بدن و اورام حارّه و باد سرخ و ورم جگر مفید و مضر سپرز و مصدع و مبخر و مفسد معده و مصلحش عسل و قدر شربتش یک مثقال و چون با گوشت بجوشانند باعث زود مهرّا شدن او و لذاذت اطعمه میشود. ضریر انطاکی نیز احریض را عصفر گفته است. (تذکرۀ اولی الالباب ص 40)
لغت نامه دهخدا

تحریض

تحریض
بر آغالاندن برانگیختن آغالش -1 برانگیختن بر آغالیدن ترغیب کردن تحریک کردن، تعریف کردن، انگیزش تحریک، جمع تحریضات
فرهنگ لغت هوشیار

تحریض

تحریض
برانگیختن، به شوق آوردن، بر سر میل و رغبت آوردن، وادار کردن
تحریض
فرهنگ فارسی عمید

اغریض

اغریض
تازه و سپید از هر چیزی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (ازآنندراج). هر چیز سپید تازه. کل ابیض طری. (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا

احراض

احراض
پدر فرزند ناخلف شدن. (منتهی الارب). فرزند بد زادن. (تاج المصادر).
لغت نامه دهخدا